خاطراتم (65)

بسم الله الرحمن الرحیم

 توی آبان ماه سال 60 بود که من و اسد شاملو رضا اردستانی مسعود صفری رفتیم اعزام زدیم تا راهی جبهه شویم آن روزها محل اعزام لانه جاسوسی بود بعد از ثبت نام روز اعزام مشخص شد رفتیم پادگان امام حسن علیه السلام سه روزی

خاطراتم( 64

بسم الله الرحمن الرحیم

مدارس با شروع پاییز بازگشایی شدند مدرسه ما از ساختمان دبیرستان مدرس جدا شده بود و در خیابان قم خیابان شهید بغدادی کنار مدرسه عسگری اسلامی یک مدرسه‌ی به نام گوهربخش فعال شده بود با شروع مدرسه فعالیت خود را شروع کردیم فورا انجمن اسلامی

خاطراتم (63)

بسم الله الرحمن الرحیم

 بعد از شهادت رجایی و باهنر نیروهای انقلاب کاندید بعدی را برای ریاست جمهوری مشخص کردند قبل از اینکه علنی اعلام کنند من خبر دار شدم تبلیغات را شروع کردم روز تشییع شهیدان رجایی و باهنر من در

خاطراتم (62)

بسم الله الرحمن الرحیم

 بعد از بمب گذاری هفت تیر و ادامه ترورها و فعالیت‌های مجلس در حمایت از نظام ما شاهد یک ترور ناجوانمردانه دیگری شدیم ترور سید حسن آیت آن هم به جرم حمایت از ولایت فقیه بود

خاطراتم (61)

بسم الله الرحمن الرحیم

دعایی که مرتب در جبهه بچه ها  می‌خواندند

زمان جنگ، موقع نماز مغرب و عشاء،یا بعد از نماز صبح به‌خصوص اگر نماز جماعت، در جایی مثل حسینیه شهید حاج همت در پادگان دوکوهه یا در حسینه ها برگزار شده بود یا در گوشه سنگری در خط مقدم، بین نماز مغرب و عشا، همه سرشان را روی سجده می گذاشتند و یا بصورت فرادا  و این دعا را می‌خواندند:

خاطراتم (60)

بسم الله الرحمن الرحیم

هنگامی که برنامه صبحگاه اجرا می‌شد و رزمنده ها در حال دویدن بودن اشعار و دعاها و حتی آیات رو میخوندن یکی از آیات که زیبا خوانده می‌شد

خاطراتم (59)

بسم الله الرحمن الرحیم

عملیات والفجر مقدماتی بود من کنار محمد حمیدیان از دیده بان های توانمند لشکر ۲۷ مشغول کار خودم بودم محمد هم داشت دیده‌بانی می کرد در همین حین حاج ابراهیم همت

خاطراتم (58)

بسم الله الرحمن الرحیم

عملیات توی شلمچه بود خاکریز ما روبروی خاکریزهای عراقی صبح عملیات زده شد لشکر 9 زرهی عراق برای پس گرفتن منطقه باید اول این خاکریز را می‌گرفت لذا با حمایت آتیش شدید

خاطراتم (57)

بسم الله الرحمن الرحیم

زمانی که نیروهای شناسایی برای گشت می‌رفتند شرط کار این بود که دشمن متوجه نشود حق درگیری نداشتند تلاش این باشد که اسیر نشوند تلاش برای جمع کردن اطلاعات است فلذا هم دقت لازم است و هم سرعت و هم صحت لازم است

خاطراتم(56)

سم الله الرحمن الرحیم

روز ششم تیر ماه سال ۶۰ بود خبردار شدیم نفاق در ادامه ترورهایش در مسجد ابوذر با بمبی که برای ترور حضرت آقا تهیه دیده بودند تنها توانسته بودند ایشان را مجروح کنند