دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

۱۱۵ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

بسم الله الرحمن الرحیم 
کتک خوردن‌ رزمندگان اسلام، از امام‌جماعت!

جانباز شهید، مداح اهلبیت (ع) حاج "یونس حبیبی" که نوحه معروف او در وصف مصائب حضرت رقیه (س) با ذکر "یا اباعبدالله الحسین" در خاطره ها باقی‌است، تعریف می کرد:

چند وقتی بود که یک نفر روحانی به عنوان امام جماعت به پادگان آمده بود. از شانس ما، حاج آقا خیلی خون‌سرد نمازجماعت را می‌خواند و شاید نماز ظهر و عصر را ۲۰ دقیقه طول می‌داد.

چند بار رفتیم خدمت ایشان و تذکر دادیم این طوری که شما نمازجماعت را طول می‌دهید، نیروها را خسته می‌کنید و باعث می‌شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۰۴:۳۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
نادر، هیزم، کتری سیاه 
                   و چای اعلاء

    درطول دفاع مقدس و درماموریت های مختلف دوستی به نام نادر وثوقی (مشهودی) داشتیم که از نیروهای تک تیرانداز گردان امام حسین ع تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) بود، همه رزمندگان او را با چای دم باغبونی یا چایی نادر می شناختند، چای نادر ☕️ در بین بچه های رزمنده معروف و زبانزد بود. دربدترین شرایط و کم ترین امکانات بساط چای آتشی 🔥 را فراهم می کرد و به عبارتی همیشه هیزم و کتری سیاه و قند و چای وی آماده و با توقف لنکروز و یا اتوبوس در مسیرهای مختلف جبهه ها و درمدت زمان بسیار کم و در شرایط سخت به گونه ای که بعضی وقت ها دوستان هم متوجه نمی شدند چای اعلا زغالی را فراهم آورده و برای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۱۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
🔹 خاطره ای از شهید مجید رضایی

😊 #طنز_جبهه

از مقرمان برای ماموریت به سمت شهر #فاو حرکت کردیم
نزدیکی های غروب آفتاب بود که به آنجا رسیدیم
هنوز مقر ثابتی در شهر فاو نداشتیم اون شب رفتیم مقر بچه های اطلاعات عملیات لشگر و مهمان اونها شدیم
شب مبعث بود و قرار بود در مقر اطلاعات مراسمی برگزار شود
از اونجائیکه بچه های اطلاعات عملیات ارادت خاصی به بچه های تخریب داشتند از ما خواستند که اگر در بین بچه های تخریب کسی مداحی میکنه، شب مبعث در خدمت باشند
برادر کسبی، شهید مجید رضایی رو نشون داد و گفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

خاطره دیدار پیرزن اراکی با رهبری
در توضیح عکس خاطره‌ای از یکی از کارکنان کارمندان روابط عمومی وقت ریاست‌جمهوری نقل شده که مشروح آن بدین شرح است: « یک‌بار سال ۶۲ یا ۶۳ بچه‌های سپاه که دم درب ریاست جمهوری بودند گفتند یک پیرزنی از اراک آمده و میگوید من حضرت آقا را می‌خواهم ببینم من رفتم گفتم بفرمایید مادر! کاری داری شما؟ گفت که والله هر چی دارم و ندارم برداشتم آوردم بدهم به آقا برای جبهه. من رفتم خدمت حضرت آقا و عرض کردم این طور شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۲۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🌀 در دوران دفاع مقدس در نقاطی از جبهه‌ها، پایگاه‌های صلواتی بر پا کرده و به رزمنده‌ها خدمات ارایه می‌دادند.

🔹 نیروها در مسیر عبور خود، اندکی در آنجا توقف نموده و با لیوانی چایی و یا شربت، لبی تر کرده و یا مختصری طعام می‌خوردند. (عدسی، آش، ... )

🔺 برخی از آنها خدماتِ رایگانِ دیگری را نیز به طور سرپایی ارائه می‌دادند، از قبیل: حمام، سلمانی، واکس، خیاطی، تعمیرات، و ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۱ ، ۰۷:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 عزاداری محرم در زمان اسارت

🔹۱۶ سالم بود که در کربلای ۴ اسیر شده و تا ۶ ماه اجازه صحبت کردن با یکدیگر را به اسرا نمی‌دادند. خاطرم هست، شب تاسوعا برای سیدالشهدا (ع) مجلس عزا برپا کرده بودیم که بعثی‌ها متوجه شده و ابتدا شروع به ضرب و شتم بچه‌ها و سپس رقص و پایکوبی کردند.

فردای آن روز همه ما را در حیاط جمع کرده و گفتند کسانی که دیشب عزاداری کردند بیرون بیایند وگرنه همه را کتک می زنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 محرم در اسارت

🔹حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد که مدت زیادی را در اسارت رژیم بعث عراق بود و از این رو به سیدالاسرا معروف شد  همیشه می‌گفت چیزی که در این تنگنای اسارت می‌تواند دست ما را بگیرد، عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) است.

▪️وی پیش از شروع محرم، طلبه‌ها و مسئولان فرهنگی آسایشگاه‌ها را جمع می‌کرد و از آنها می‌خواست  روضه‌خوان‌ها  را جمع کنند و تاریخ واقعه کربلا را برای آنها بگویند ولی از تحریف و دروغ نسبت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۰۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 #بدترین_نوع_مجروحیت....

▫️در سال ٦١ و در #عملیات_رمضان دچار موج گرفتگی شدم. به طوری موج گرفتگی شدید بود که اگر یک ماشین کنارم بوق می‌ زد یقه‌ اش را می‌ گرفتم. دائماً درگیر بودم. در عملیات از بس ما آر.پی.جی زدیم اینطور دچار موج گرفتگی شدم. شب اول که رفتیم و می‌ خواستیم برگردیم که فرماندهان گفتند: «به خاطر اینکه نیروی کمکی نرسیده کسانی که می‌ توانند آر.پی.جی بزنند بایستند.» من از ماشین پایین آمدم و ایستادم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۴۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 گلوله خمپاره 60 در بازوی رزمنده رامسری‼️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۱ ، ۱۷:۴۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

نماز شب با طعم طالبی-

📄 آنچه می خوانید ، خاطره ای است از یکی از رزمندگان غواص در سال های دفاع مقدس :


اوایل سال 65 در پایگاهی بنام شهید شاکری که در حاشیه رود کارون نزدیک خرمشهر، قرار داشت، آموزش های ویژه غواصی ما شروع شد که به اقرار همه همرزمان ، روزهای آموزش غواصی شهید شاکری ، از بهترین و پرخاطره ترین روزهای جبهه بود.

شوخی ظریفی متداول بود که بچه ها، وقتی به هم می رسیدند، عنوان می کردند که بابا این نماز شب هم عجب عطشی میاره...و اونوقت شنونده هم طبعا جملاتی شبیه به این را تکرار می کرد: پیف پپف ،بوی ریا بلند شد... و متعاقب آن خنده و...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۱ ، ۱۰:۲۲
داود احمدپور