بچه های مسجد(12)

بسم الله الرحمن الرحیم

علی آقا برای من مدت یکسال کار میکرد کار سیم کشی ساختمان .

جوشکاری هم بلد بود ولی جای دیگه یاد گرفته بود پیش من کار  برق و تکمیل یاد گرفته بود

بجه های مسحد ((11)

بسم الله الرحمن الرحیم

رفیق باز نبود ولی خیلی شوخ بود.

اگه پولی دستش بود نخود و کشمش میخرید به بچه ها میداد این کار همیشگی اون بود .

یادم نیست اصلا بینمان دعوایی بشه هیچ وقت.

بجه های مسحد ((10)

بسم الله الرحمن الرحیم

ایشون علاقه شدیدی به بچه ها داشتند یادمه برای آخرین بار برای خداخافظی با دوستش اومد خونه ما.بچه های من از دوستش

بچه های مسجد(9)

بسم الله الرحمن الرحیم

عشق_به_امام_زمان_(عج)

ایام شعبانیه که میرسید علی تمام محل را چراغانی میکرد دوستانش هم کمک میکردن از جریانات برق سر

بچه های مسجد(8)

بسم الله الرحمن الرحیم 
اعزام_به_کردستان 

بچه های مسجد(7)

بسم الله الرحمن الرحیم

 آخرین سفری که علی عازم جبهه بود خبر داد قرار است هفتم تیر ۶۷ اعزام بشویم برویم  جبهه علی چون چند سفر قبل از اونم رفته بود برای ما با دوران قبلش فرق می کرد ولی حالا

بچه های مسجد(6

بسم الله الرحمن الرحیم

یک روز بعد از ظهر دیدم علی یه دونه از عکساشو قاب کرده آورد گذاشت روی طاقچه گفتم علی این چیه کردی گفت

بچه های مسجد(5)

بسم الله الرحمن الرحیم

 ۳ روز پیش شب خوابیده بودم خواب دیدم خانه ما مهمانی بود همه بچه‌ها بودند علی هم بود خندان و شاد آن غذا را توی سینی ریخته بودیم مثل قدیم ها همه شاد مشغول خوردن بودیم

بچه های مسجد(4)

بسم الله الرحمن الرحیم

علی ذخیره شده بود برای شهادت 

 علی کوچک بود تازه راه افتاده بود از طبقه سوم روی پشت بام افتاد کف حیاط انهایی که شاهد این ماجرا بودند

بچه های مسجد(3)

بسم الله الرحمن الرحیم

علی میرفت مدرسه می اومد تو خونه درس نمی خوند ما هم نمی دونستیم بهش چی بگیم یه بار رفتم مدرسه معلم علی گفت علی جزو بهترین های