دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

خاطراتم (58)

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عملیات توی شلمچه بود خاکریز ما روبروی خاکریزهای عراقی صبح عملیات زده شد لشکر 9 زرهی عراق برای پس گرفتن منطقه باید اول این خاکریز را میگرفت لذا با حمایت آتیش شدید توپخانه و خمپاره ها و کاتیوشا ها به شدت پشت خاکریز را هدف قرار دادند هلیکوپترها و هواپیماهای دشمن هم وارد منطقه شده آتش می ریختند تانک های لشکر ۹ زرهی عراق هم با سرعت همراه با آتش که به دست سمت خاکریز های ما مورد هدف قرار داده بودند هجوم می آوردند در همان زمان مسئول محور جبهه ایرانی ها مرتب با بیسیم وضعیت را گزارش می داد از نیروهای خودش می خواست تا بالای خاکریز بروند آماده دفاع بشود آتش به قدری شدید بود که هر کسی به دنبال یک جانپناه بودند و از آن طرف فرمانده لشکر عراقی می گفت من با فاصله حرکت تانکها را میدیدم آتش خودی را روی نیروهای ایرانی میدیدم با خودم گفتم کدام قدرتی میتواند جلوی این حرکت را بگیرد الان که خاکریز سقوط کند و ما پیروزی را اعلام کنیم پشت خاکریز مسئول محور ایرانیها در حالی که مرتب وضعیت را گزارش می داد از بچهها میخواست آماده شوند تا پاتک دشمن را جواب بدهد در همین حین معلم قرآنی میان بچهها بود از جایش کنده شد در حالی که بین بچهها پشت خاکریز حرکت میکرد و بچه ها را مخاطب قرار میداد و میگفت و وعده خدا حتمیست خدا مکر دشمن را به خودش برمیگرداند خدا وعده داده ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم حرکت کن خدا کمکت می کند باور کنید خدا خبر داده و مکر مکرو مکرالله والله خیرالماکرین ؛ مکر شیطان را به خودش برمیگرداند عزیزان نصر من الله و فتح القریب در انتظار است حرکت کنید خود خواهید خدا همین طور که گفته میشود می گفت و می رفت و بچه ها  را تشویق میکرد در همان حال و بچه ها معلم قرآن را می شناختند او را زیر آتش که آنها را به پناه قرآن میخواند را میدیدند به یکباره از سنگرهای عملیاتی کنده شدند و سلاح ها را در مشت گرفتند از جا کنده شده بالای خاکریز هجوم بردند مسئول محور بچه ها دید دارند حمله میکند بلند و فریاد زد صبر کنید صبر کنید مهمات را بیجا مصرف نکنید از بالای خاکریز شلیک نکنید باید بروید پایین بروید پیشواز بگذارید نزدیک شوند همه را هماهنگ کرد با فرمان او آرپی جی زن ها به پشت خاکریز سرازیر شدند و رفتند جلوتر کمی ننشستند همین که خواستند سرازیر شوند معلم قرآن مجدداً گفت و بچه ها یادتان نرود ما رمیت یادتان نرود بسم الله بگو دلتان را به خدا بسپارید به وعده الهی اعتقاد داشته باشید با عمق وجود فریاد ما رمیت اذ رمیت را از دل و جان بکشید بعد ماش را بچکانید و  بچه ها رفتند و بعد از چند لحظه انتظار تانکها  نزدیک شدند شکارچی تانکها شکار کار را در تیررس دیدند به یکباره با شلیک موشک در عرض چند لحظه تعدادی از تانکها آتش گرفتن تعدادی رو به عقب فرار کردند و تعدادی تانک ها را گذاشتند و فرار کردند فرمانده لشکر عراق می گفت در حال تماشا بودم که تعدادی از تانک ها به خاکریز ایرانیها نرسیده بودند آتش گرفتند تعدادی رو به عقب فرار میکند تا این صحنه را دیدم به نیروهای موشکی حاضر دستور دادم هر تانکی که در حال فرار است بزنید از این طرف مسئول محور که با آتش گرفتن اولین تانک همراه بچهها تکبیر می گفت بعد از چند لحظه دید انتهای تانکهای عراقی آتش گرفتن آنها را شاهد شد اللهم اشغل الظالمین بالظالمین را به عینه دیدند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی