دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

۱۷ مطلب با موضوع «تندگویان» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم


🌷به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد و یک پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یک مرغ‌دانی بود... وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، می‌بایست به حالت خمیده در آن قرار می‌گرفتم. آن سلول درست به اندازه ابعاد یک میز تحریر بود. در آنجا متوجه یک پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی که سکوت کرده بود، به چشمانم زل زد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۰ ، ۱۸:۵۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

رد شدن در مصاحبه بانک
به‌عنوان نفر سوم سهمیه انتخابی یکی از آن بانک‌ها جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد. آخرین مرحله مصاحبه بود. مصاحبه‌کننده از او پرسید:
⚡️ «اگر در خیابان‌ها و یا بوستان‌های لندن با یک دخترخانم عریان روبه‌رو شوی و یا در یکی از محافل تهران با یک دخترخانم نیمه‌عریان روبه‌رو شوی، چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهی؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۰ ، ۱۸:۵۷
داود احمدپور

 بسم الله الرحمن الرحیم

محمدمهدی تندگویان فرزند شهید درباره وضعیت پیکر پدر در هنگام بازگشت به ایران می‌گوید: تابوتش را آوردند، در تابوت را به کناری گذاشتند. می‌خواستم پس از ۱۱ سال با او سخن بگویم. اسکلتی بود با پوستی قیرگون، به رنگ قهوه‌ای تیره که از مومیایی پوشیده شده بود. کاسه چشمانش گود شده و دهانش با حالت لبخند گشوده مانده بود. دندان‌هایی که از زمان شکنجه ساواک شکسته بود و سینه‌اش را به خاطر شناسایی دقیق‌تر، از بالا تا پایین شکافته بودند و مجدداً به گونه‌ای خاص دوخته بودند. تکیده و لاغر می‌نمود. استخوان‌های حنجره شکسته شده بود به طوری که گردن کاملاً می‌چرخید! یادم می‌آید که در بین راه، از کرمانشاه تا تهران که از رییس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۹ ، ۱۳:۰۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در ۱۱ سالی که از اسارت تا بازگشت پیکر شهید تندگویان به میهن گذشت بسیاری از مقامات از جمله شهیدان رجایی و چمران، از راه‌های مختلف تلاش کردند خبری از وضعیت وی بگیرند یا برای نجات جان وی تلاش کنند، تلاش‌هایی که البته بی‌سرانجام ماند. بتول برهان اشکوری، همسر شهید چند سال قبل در گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) درباره سال‌های اسارت مهندس تندگویان گفته بود: «در مدت اسارت، تنها دو نامه از ایشان دریافت کردیم که نامه اول بسیار مختصر بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۹ ، ۱۴:۱۲
داود احمدپور

  

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید تندگویان

روایت سوم

سید محسن یحیوی مدیر وقت مناطق نفت خیز که به همراه شهید تندگویان به اسارت نیروهای بعثی در می آید، چنین روایت می کند: صبح روز نهم آبان، سوار یک بلیزر ۲ در که ماشین مدیریت مناطق نفت خیز بود، از اهواز خارج شدیم. مطابق مرسوم چون میزبان بودیم و منطقه هم خطرناک بود، پیشاپیش کاروان حرکت می کردیم. پشت سر، دکتر منافی وزیر بهداشت، تنی چند از معاونین ایشان، برخی نمایندگان مجلس و چند خودرو حامل آذوقه و وسایل مورد نیاز نیروهای مستقر در آبادان، حرکت می کرد. تا جایی که به خاطر دارم، شهید تندگویان و یکی از محافظان جلو نشسته بود و من و مهندس بوشهری ردیف وسط و یکی دیگر از محافظان هم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۹ ، ۱۰:۱۱
داود احمدپور

  

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت دوم

نخستین فردی که موفق به دیدن عکس اسارت شهید تند گویان شده بود، عکاسی است که سابقه حضور مستمر در جبهه های دفاع مقدس را در پرونده کاری خود ثبت و ضبط کرده است. شنیدن این که نخستین عکس وزیر به اسارت گرفته شده جمهوری اسلامی به وسیله نیروهای بعثی به وسیله عکاسی دیده شده که او نیز این عکس را از یک همتای خود در عراق خریده است، حال و هوایی دیگر و متفاوت با دیگر خاطره های ثبت و ضبط شده از همراهان و همرزمان شهید تندگویان دارد. سعید صادقی عکاس و فیلمبردار دفاع مقدس در ۲۰۰۳ میلادی در دیداری از عراق موفق شد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۹:۴۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت نخست

امیر سرتیپ عبدالله نجفی از فرماندهان ارتش ماجرای اسارت تندگویان و همراهانش را چنین روایت می گوید: مهندس تندگویان وزیر نفت کابینه شهید رجایی به همراه ۲ تن از معاونان خود مهندس یحیوی و مهندس بوشهری اسیر شدند، این حادثه در نهم آبان ۱۳۵۹ خورشیدی در مسیر رفتن به پالایشگاه آبادان در دارخوین نزدیکی آبادان اتفاق افتاد. خانواده شهید تندگویان و مسوولان جمهوری اسلامی ایران تلاش زیادی کردند تا از طریق مجامع بین المللی به خصوص صلیب سرخ و مقامات بعثی موضوع را دنبال کنند. اما این تلاش ها به نتیجه ای نرسید. رژیم بعث پس از مدتی اعلام کرد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۵
داود احمدپور

 بسم الله الرحمن الرحیم

 دوره بعد از پیروزی انقلاب

پس از پیروزی انقلاب و در بحبوحه گرفتاری های کارخانه های مختلف، جواد به عنوان مدیر کارخانه شرکت توشیبا انتخاب شد و به شهر رشت رفت. پس از چند ماه، به علت نیاز مبرم، به وزارت نفت دعوت و به عنوان عضو کمیسیون پا ک سازی منصوب شد، ولی به سرعت، به علت توطئه های زیاد ضدانقلاب در جنوب و به ویژه در شهر آبادان، به عنوان نماینده وزیر وقت نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. از اتفاقات مهم این زمان سیل آبادان بود که جواد با تجیهز گروهی کوچک از یاران و کمک سازمان های ذ یربط،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

دیدار پس از رهایی

من حدود دو سال بعد از جواد، از زندان آزاد شدم. طی این مدت تحولات زیادی در صحنه مبارزات سیاسی ایران اتفاق افتاده بود. سازمان مجاهدین دچار انشعاب جریان مارکسیستی شده بود، جریان های چپ عملاً به دست ساواک متلاشی شده بودند و حرکت های مردمی به رهبری روحانیت و در راستای قیام حضرت امام خمینی (ره) نضج گرفته بود؛ هر چند که حرکت هنوز در آغاز راه بود.

 من، چند روز پس از آزادی از زندان، به سراغ جواد رفتم و مطلع شدم که در شرکت پارس توشیبا مشغول به کار شده است. با او قرار گذاشتم. محل قرار در خیابان ایران شهر مسجد جلیلی، نزدیک شرکت توشیبا - محل کار جواد- بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۲۱:۱۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ارتباط با مأموران زندان

جواد با یکی از دو نفر از نگهبانان زندان که زمینه ای از گرایش های اسلامی داشتند، آشنا شده بود. یکی از آن ها در حوالی خانی آباد سکونت داشت. جواد معمولاً از او اطلاعات می گرفت و اوضاع و احوال خارج از زندان را به داخل منتقل می کرد. حتی گاهی پیام هایی برای برخی افراد خارج از زندان می فرستاد. این کار مخاطراتی به همراه داشت، اما او اعتماد مأمور مذکور را جلب کرده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۱:۱۷
داود احمدپور