دست‌نوشته‌های کمیل

۵۹ مطلب با موضوع «باکری» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

#این_نان_را_نمیشود_خورد؟!

#محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود.

در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم #آقا_مهدی را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم.

سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و #گفت:

ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۳۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف‌هایم گوش کرد، گفت: «تو چقدر قرآن می‌خونی؟» گفتم: «اگه وقتی بشه می‌خونم؛ ولی وقت نمی‌شه. بیست و چهار ساعته دارم می‌دوم.» گفت: «نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر می‌خونی؟» باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: «بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه!» گفتم: «چطور آقا مهدی؟» گفت: «تو با همون ایمان سنتی‌ای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوخته‌ای نداری؛ نه مطالعه‌ای داری، نه قرآن می‌خونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایه‌ای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی! من می‌گم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو ببند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.» 
 
🎙 راوی: میرمصطفی الموسوی، مسئول واحد مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۳۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

سردار دلاور شهید_مهدی_باکری : 

🎙خدا کمک شو به کسانی میده که مطیع محضش باشند ، مجری محض امرارش باشند ، فقط هم برای او کار کنند ، حالا تلاش بکنند که برای او کار کنند ، حالا ما نگیم که خیلی سطح بالا ، نیت اش این باشه...

حواسش هست که شیطان از راه درش نبره و دنبال شخصیت های کاذب و چیزهای دیگر بره ، حواسش هم به اون باشه ، فرمان کمی کج شد ، روز به روزش راستش بکنه و نگذاره که این کج بره... 

کسی که تمام مسائل را با معیار خودش می سنجد‌ ، خدا کمکش نمیکنه...

کسی که در هر کاری خدا را می بینه ، خدا کمکش می کنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۱۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

ایشان در ارتباط با بیت‌المال خیلی حساس بودند ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود، یک روز قرار بود بچه‌های لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیاید‌، من از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به مهدی گفتم که وقتی عصر می‌آیید نان هم تهیه کنید مهدی که هم‌ طبق معمول عصرها دیر به خانه می‌آمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانوایی‌ها بسته بودند نتوانسته بود نان تهیه کند زنگ زدند‌ که از لشکر نان بیاورند البته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمی‌کردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند، نان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۵۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

 ابلاغیه شهید مهدی باکری به فرماندهان زیر دستش: 

🔺 بعد از همه نیروها غذا بگیرید، غذایتان کمتر و هم نوع سربازها باشد!

🔺در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید!

🔺 در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره کمتر از بقیه باشید!

🔺 در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه باشید!
 

 روایت آخرین ساعات شهادت مهدی باکری از زبان شهید قتبرلو

🔷️‍ ‍ روایت سردار شهید محمد قنبرلو آخرین ساعات شهادت مهدی باکری: «دشمن تا روی سیل بند رسید و من به برادر باکری گفتم: به خاطر اسلام شما برگردید ، دیگر خواهش کردن من تا حد گریه رسیده بود که قبول کرد سکان دار تنها قایق باقی مانده که زخمی شده بود را به عقب ببرد

◇ رفت و سریع برگشت ،هرچه مدارک در جیب داشت را به داخل دجله انداخت

◇ با خوشحالی  برادران را به مقاومت، دعا خواندن و سرودخوانی تشویق کرد. گاهی تکبیر می گفت، لحظاتی امام زمان(عج) را صدا می زد، انگار می دانست که شهید خواهد شد

◇ در یک لحظه ترکش کوچکی به بدنم اصابت کرد که او آمد و آر.پی.جی را از من گرفت

◇ هرکسی زخمی می شد را به داخل قایق می بردیم، آقا مهدی پی در پی تیراندازی می کرد که یک دفعه ناله ضعیفی کشید و به رو به زمین دراز کشید، با عجله او را برگردانده و در بغل گرفتم.

◇ دیدم که از پیشانی او خون بیرون می آید. هرچه او را صدا زدم ، فقط نگاهم می کرد. 

◇ با قایق به همراه مهدی، سایر شهدا و زخمی ها به طرف نیروهای خودی در شرق دجله حرکت کردیم

◇ دشمن قایق را زیر رگبار گرفت و با شلیک یک آر.پی.جی موتور قایق آتش گرفت،بنزین داخل قایق شد و آتش همه قایق را در برگرفت.

◇ ما که به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم، در حالی که نمی توانستیم کاری انجام دهیم
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۱۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

یک_نمونه_از_اخلاق_او

آن‌ها همین‌طور که دوست نداشتند هموطنانشان در آن جنگ نابرابر کشته شوند، حتی دوست نداشتند عراقی‌ها کشته شوند. از دوستانشان شنیده‌ام که در عملیاتی عراقی‌‌ها کانالی کنده‌ و داخل آن را از قیر شل پر کرده‌ بودند، خیلی از رزمنده‌ها در آن کانال گرفتار و بعد هم شهید شدند و پیکرهایشان همانجا ماند. در میان آن‌ها جنازه‌های سربازان عراقی هم بود.

بقیه افراد برای عبور از آن مسیر گاهی مجبور می‌شدند پایشان را روی پیکرهایی که آن‌جا بود بگذارند اما حمید برای عبور از آن‌جا حاضر نشده بود حتی پایش را روی جنازه عراقی‌ها بگذارد و بگذرد. چون معتقد بود آن‌ها هم مسلمان بودند و انجام آن کار اذیت‌اش می‌کرد. این فقط یک نمونه از اخلاق اوست.

(خاطره ای به یاد فرمانده شهید حمید باکری)
راوی: همسر شهید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۰۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 ۶ اسفند سالروز شهادت سردار رشید اسلام «حمید» باکری گرامی باد.

🔸همون حمیدی که بواسطه آوازه بیشتر برادرش مهدی، یعنی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، گمنام مونده و خیلی ازش یاد نمیشه اما ما امروز از اون یاد می کنیم. همون حمیدی رو می گم که خیلی قشنگ رزمنده ها رو بعد از جنگ تو وفاداری سه دسته دونست و گفت: «دسته اول با گذشته خودشون مخالفت می‌کنند، دسته دوم راه بی تفاوتی رو در پیش می‌گیرن و تو زندگی مادی غرق میشن اما دسته سوم به گذشته خودشون وفادار می مونن و احساس مسئولیت می کنند و از شدت مصائب و غصه ها دق می کنند.» 

🔸آقا حمید بیا و ببین که امروز ما هرچند تعدادمون کمه اما خدا می دونه که از دسته سومیم و امام خامنه‌ای اخیراً در خصوص این وصیت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۵۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمنالرحیم 
 

مهدی مرد خودسازی بود

مهدی مرد خودسازی بود. همیشه می‌گفت: در زندگی چراهایی وجود دارد که خودمان باید جوابش را به دست آوریم. چرا می‌خوریم چرا می‌خوابیم چرا مطالعه و ورزش می‌کنیم.

سختی‌های این راه را هم به جان می‌خرید. وقتی قرار شد بیرون خوابگاه خانه بگیریم، هیچ وقت دو تا غذا نمی‌گرفتیم.

گاهی می‌گفت: فردا هر کجا بودیم فقط نان می‌خوریم و یا فردا روزه‌ می‌گیریم و می‌رویم کوه هم عبادت است و هم ورزش.

وقتی هم که سرباز شد آمدیم تهران. با اینکه ماهی ۱۵۰۰ تومان حقوق داشت؛ اما برنامه ما عوض نشد. افطاری ماه رمضان نان و انگور بود و یک تومان یخ.

می‌گفت: رفتن این راه سخت است و توشه لازم دارد. توشه‌اش هم جز دین و دیانت و خودسازی چیزی دیگری نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۲ ، ۰۹:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در عملیات باید مصمم ، قاطع و با اراده تصمیم بگیریم . شهید مهدی باکری ۲۹
این مأموریت نامش شهادت است ، هر کسی عاشق نیست با
ما نیاید . شهید مهدی باکری ۳۰
    در شرایط سخت میدان نبرد ، در سخت ترین محاصره ها ، ر زیر شدید ترین آتش دشمن ، در مجروحیتها ، در خون غلطیدنها ، در شهادتها ، حتی ذرهای تزلزل به خود راه ندهیم . شهید مهدی باکری ۳۱

• در شان رزمنده مسلمان مأیوسی نیست ، باید امیدوار باشیم . شهید مهدی باکری ۳۲
یحتاج الإمام إلى قلب عقول 
زمامدار به قلبی اندیشمند نیاز دارد ( امام علی )
 شرح غررالحکم و دررالکلم ،
در جبهه  خودرأیی نیست ، هر کس بگوید " من " تخلف کرده است 
شهید مهدی باکری "

ما شهادت را بزرگ ترین سعادت از طرف خداوند می دانیم که مخصوص بندگان خاص اوست و هیچ گونه واهمه و خوفی در رابطه با شهادت نداریم . 
شهید مهدی باکری ۳۸

بر اساس دینی که قبول کرده ایم مکلفیم که در جهاد و جنگ اسلامی به نسبت توانمان شرکت کنیم
 . شهید مهدی باکری "

یک فرمانده باید عدالت داشته باشد ، قومیت ، همشهری بودن ، دوست بودن هیچ کدام نباید دخالت بکند . شهید مهدی باکری ۴۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۲ ، ۱۲:۴۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
 ما مکلفیم در مقابل رژیم بعث و در مقابل رژیم کفر جنگ کنیم جنگ ما یک جنگ دفاعی است
مقاومت مقاومت حتی از یک دسته ۲۲ نفری یک نفر زنده بماند باز هم مقاومت مقاومت
 ای خدا اگر از من راضی نباشی ای وای که سیه روز خواهم بود
 اسد قربانی یک پایش را از دست داده بود معلول بود به سختی راه می‌رفت چون ماموریتی از جانب اسلام برایش تعیین می‌شد پرواز می‌کرد لنگی پایش در پروازش اثری نداشت سخت‌ترین ماموریت‌ها را انجام می‌داد فرمانده گروهان ویژه شهادت بود
-چقدر لذت بخش است که انسان برای دیدار ربش آماده باشد
_ تندخو نباشیم پرخاش نکنیم با اخم و تخم یک مسئله را عنوان نکنیم خوشرو باشیم خندان باشیم بارویی گشاده با نیروها مدارا کنیم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۲ ، ۰۸:۲۲
داود احمدپور