خاطراتم (63)
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از شهادت رجایی و باهنر نیروهای انقلاب کاندید بعدی را برای ریاست جمهوری مشخص کردند قبل از اینکه علنی اعلام کنند من خبر دار شدم تبلیغات را شروع کردم روز تشییع شهیدان رجایی و باهنر من در بهشت زهرا با ماژیک هر جا که امکانش بود میتوانستم مینوشتم رئیسجمهور ما امام جمعه ما در همین حین توسط تعدادی از حزب اللهی های مورد مواخذه قرار گرفتم و استدلال خود را گفتم اما متاسفانه نفهمیدند و کتکم زدند این سومین کتکی بود که از حزب اللهی ها می خوردم اولین کتک را سر جریان مدنی و دومین کتک را سر جریان اشغال لانه جاسوسی و سومین کتک را به خاطر تبلیغ ریاست جمهوری خوردم باز هم شعار دادم رئیس جمهور ما امام جمعه ما چند روز بعد بحث کاندیداها مطرح شد حضرت آقا رسماً اعلام شد و با رای بالایی انتخاب شد و ریاست جمهوری را به عهده گرفت نکتهای از زمان نخست وزیری بازرگان را باید بگویم زمانی که لانه جاسوسی توسط دانشجویان فتح شد و قرارگاه تاکتیکی آمریکا در تهران سقوط کرد دولت موقت در سریال تهدید به استعفا در اعتراض به اشغال لانه جاسوسی دوباره تهدید و اعتراض کرد و اعلام کرد استعفا می دهد و امام گفت انقلاب دوم بازرگانی دید تهدیدش فایدهای ندارد استعفا داد وزرایش هم استعفا دادند چمران از آنها جدا شد امام را تنها نگذاشت آن روز من مطلبی را در رابطه با عملکرد دولت موقت در کردستان نوشتم و سر کلاس برای بچهها خواندم در آن نوشتم اگر دغدغه دولت ملی باشد لانه جاسوسی تهدیدی برای ملت است اگر تکلیف را ملیگرایی مشخص می کند پس باید از دانشجویان حمایت کرد ولی اگر در دغدغه دین باشد تکلیف خود را دین مشخص میکند دانشجویان لانه شیطان بزرگ را گرفتند و پس از آنها باید حمایت شود این آقایان نه دغدغه دین دارند نه دغدغه ملی اصلا برای شان این حرفا مهم نیست فقط حرف شان حرف خودشان نه دغدغه ملت دارند نه دغدغه دین
اینها ایران را در سایه رضایت آمریکا را می خواهند و این ممکن نیست آمریکا دشمن ماست رضایت دشمن در نابودی ماست نباید دنبال رضایت او بود باید در مقابل او بود