دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

۱۷ مطلب با موضوع «طنز جبهه» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

هیتر یا هیتلر ؟ 😂

در اردوگاه موصل ۳ داخل آسایشگاه آب گرم نداشتیم.یکی از بچه‌ها با ۲ تکه حلبی و مقداری سیم برق که از داخل پریزها بیرون کشید،یک هیتر برقی درست کرد. هروقت نیاز به آب گرم داشتیم،حلبی‌ها را داخل یک پارچ پلاستیکی پر از آب می‌گذاشتیم و ۲ سر سیم را داخل پریز برق می‌کردیم.طبیعی بود که هیتر برق زیادی مصرف کند.قسمتی از گوشه آسایشگاه را با گونی از سالن مجزا کرده و اسم آن را حمام گذاشته بودیم

بالاخره یکروز عراقی‌ها توسط جاسوس‌هایشان متوجه شدند که ما با این روش آب گرم می‌کنیم.موقع داخل‌باش، پنج نفر از آن‌ها وارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۴۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 شوخی طبعی#شهید_سیدمحمدرضا_دستواره🥀
▫️ خودش تعریف می کرد:👇
برای عمل جراحی سرم را تراشیدند. رفتم جلوی آینه و به آقایی که تیغ در دستش بود، گفتم: ابرو و ریشم را هم بزن.🙂
آن آقا گفت: یعنی چی؟😐
گفتم: مال خودم است دیگر؛ بزن کاریت نباشه.🤨
ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آینه رفتم، خودم را نشناختم. پیش خودم گفتم سید (پدرم) را سر کار بگذارم.😈
روی ویلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودی بیمارستان رساندم تا سید بیاید.
 بابا از در آمد داخل. از کنارم رد شد. اما مرا نشناخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۰۹:۲۱
داود احمدپور

#طنز_جبهه

#صیغه_برادری 💕

☀️ مجید با برادر صیغه ای خود رضا عهد کردند، در عملیاتها در هر شرایطی یاور هم بوده و چنانچه یکی از آنها مجروح یا شهید شد و بر زمین افتاد، او را رها نساخته و به پشت جبهه منتقل کند.

🌓 شب عملیات شد. مجید در همان ابتدای درگیری، با ترکشی سرکش بر زمین افتاد. خبر به برادر صیغه ای اش رضا رسید, طبق پیمان برادری که داشتند، مثل باز شکاری خود را بالای سر جسم نیمه جان دوستش رساند. او را بلند کرد و به سختی و هن هن کنان در شیارهای پر پیچ و خم، بر کول خود حمل کرد تا به عقب برساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۲ ، ۱۵:۳۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

⚪️ فرهنگ اصطلاحات جبهه:

 ترکش پلو = عدس پلو
برادر عبدا… =  برای صدا زدن رزمنده ای که اسمش را نمی دانستند.
تجدیدی =  مجروح شدن و به شهادت نرسیدن
ایستگاه بدنسازی = ایستگاه صلواتی
اوشین پلو = برنج سفید بدون مخلفات
ایران تایر = پوتین های بسیجی
ایران گونی = شلوار و اورکت بسیجی ساخت وطن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۲۳:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرمرد باصفای جبهه 💕

🌿  حاجی مهیاری و تانک عراقی

حاج مهیاری از پیرمردهای‌ باصفای‌ گردان‌ حبیب بود که‌ بالهجۀ‌ غلیظ‌ اصفهانیش‌،لازم‌ نبود بپرسی‌ بچۀ کجاست‌. آن‌ هم به‌ یک‌ پیرمرد با آن‌ سن‌ و سال و آن‌ حاضرجوابی‌ و تندی‌ بگی‌: حاجی ‌جون‌ بچۀ کجایی‌؟
اگر هم‌ جرأت‌ می‌کردی‌ و می‌پرسیدی‌، اخم‌ می‌کرد و در حالی‌ که‌ مثلاً عصبانی ‌شده‌ بود، می‌گفت‌:
 بچه‌ خودتی‌ فسقلی.‌با پنجاه‌ شصت‌ سال‌ سنم‌ به‌ من‌ می‌گی‌ بچه‌؟😂😂

حاجی مهیاری در عملیات رمضان گُلی کاشت که وِردِ زبان همۀ‌ بچه‌ها شد. شنیدن ماجراهای حاجی،از زبان خودش شیرین‌تر بود.وقتی از او پرسیدم،گفت:

"صبح روز عملیات (تیرماه 61)، وقتی رسیدیم به شلمچه ، کانال پرورش ‌ماهی، خیلی خسته بودم، رفتم توی سایۀ یه تانک که کنار خاکریز بود، استراحت کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره طنز جبهه😊

دریکی از سفرهای آیت الله خامنه ای به جنوب کشور و بازدید از مناطق جنگی
بعداز ورود ماشین به جاده‌ای خاکی حضرت آقا به راننده فرمودند؛  دوست دارم من رانندگی کنم اجازه بدهید  پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند !
بعداز چند دقیقه ای به یک ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف کردند تا زنجیر را بندازند سربازی که آنجا بود و ظاهرآ تازه کار هم بود آمد جلو و عرض ادب واحترامی خدمت آقا کرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی کنم و رفت و به دژبان گفت: قربان آدم مهمی تشریف آوردند!
دژبان گفت: کیه؟
سرباز دستپاچه گفت: نمیدونم کیه؟ ولی میدونم که خیلی خیلی مهمه !
دژبان گفت: اگه نمیشناسیش از کجا میدونی که خیلی مهمه ؟
سرباز گفت: نمیدونم کیه ولی هرکی هست آیت الله خامنه ای رانندشه!
#طنز جبهه

#دست_نوشته_های_کمیل

📎خاطرات خواندنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
😊طنز جبهه😊

💠دعای ماه رجب

🔹ایام ماه رجب بود و هر روز دعای «یا مَن اَرجوه لِکُلِّ خَیر» را می‌خواندیم.  روحانی گردان قبل از مراسم، برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت “یا ذوالجلال و الاکرام “رسیدید، که در ادامه آن جمله “حَرِّم شَیبَتی عَلَی النّار ” می آید، با دست چپ، محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست حرکت دهید.

🔸هنوز حرف حاجی تمام نشده، یکی از  بچه های تُخس بسیجی، از انتهای مجلس بلند شد و گفت: حاج آقا! اگر کسی محاسن نداشت، چه کار کنه؟

 ▪️برادر روحانی هم کم نیاورد و در جواب گفت: محاسن بغل دستی‌اش را بگیره! چاره‌ای نیست، فعلاً دوتایی استفاده کنند تا بعد!

 😊... و بچه ‌ها زدند زیر خنده
#طنز_جبهه

#دست_نوشته_های_کمیل

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۱۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

حاج_جوشن_و_حالگیرى_خبرنگارهاى_خارجى....!!

🌷حاج جوشن، بی سیم زد: زودی بیا! تابستان بود و کوهستان های جنگی، هوای دل پذیری داشت. لشکر ویژه خط شکن ٢٥ کربلا، هر کجا که اسباب کشی می کرد، آشپزخانه را هم فوری سرپا می کردم. گفتم: حاجی چه خبر است!؟ حاج جوشن پیر دلیر و مرشدِ لشکر ویژه خط شکن ٢٥ کربلا، اصلاً مقر حاج جوشن معروف است، رزمنده های این لشکر کربلائی، او را به خاطر شربت های نابش، که از دست حاج جوشن تناول کردند، خوب می شناسند.

🌷....گفت: قاسم آبادی قرار است خبرنگارای خارجی بیان فیلم برداری کنند. گفتم: خوب حاجی بزار فیلم برداری کنند، آنها با رزمنده ها می خواهند مصاحبه کنند و قدرت نظامی بسیجی ها را ببینند، با آشپزخانه و سرآشپز لشکر چکار دارند. حاج جوشن گفت: همین دیگه قاسم آبادی،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۰ ، ۱۰:۳۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ما_از_قوم_صالح_چه_کم_داریم....؟!

🌷تابستان جبهه، در کوه های غرب، در مقایسه با دشت سوزان و شرجی جنوب، تومنی صد خروار شتری، فرق داشت، نسیم ملایم صبح کوهپایه های کردستان، خندان و شادمان، زندگی جنگی را در برهه شلیک گلوله های دو زمانه و خمپاره های سرگردان، در میان سوتی اتفاقی بعضی از رزمندگان، شادمانی بچه ها را دو صد چندان می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۰ ، ۱۰:۲۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۰ ، ۰۶:۵۰
داود احمدپور