دست‌نوشته‌های کمیل

آخرین مطالب

۱۲۳ مطلب با موضوع «ضرب المثل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

#اصطلاح_کلاهش_پس_معرکه_است

در زمان گذشته که مردم تفریح و سرگرمی چندانی نداشتند، افرادی به عنوان معرکه‌گیر بودند که در سر معابر اصلی شهر ها بساط خود را پهن کرده و با کارهای مثل شعبده‌بازی، قصه گویی، عملیات پهلوانی و مسئله گویی موجب شادی و سرگرمی مردم کوچه و خیابان می شدند. 

رسم این بود که، بین معرکه گیر و مردم به اندازه یک الی دو متر فاصله بود و تماشاچیان به طور دایره وار به دور این محوطه می نشستند و کسی وارد این فضا نمی شد و تنها  معرکه گیر و دستیارش در این محدوده به اجرای برنامه خود می پرداختند. 

گاهی که جمعیت زیاد می شد، معرکه‌گیر از افراد ردیف اول می خواست بنشینند تا مردمی، که در صفوف عقب تر قرار دارند، راحت تر صحنه معرکه را ببیند. بعضی اوقات فردی که در جلوی معرکه قرار داشت، کاری انجام می داد که موجب اختلال نظم و حواس پرتی معرکه گیر می شد، در نتیجه کسی کلاه شخص مزاحم را بر می داشت و به خارج از دایره یا به اصطلاح "پس معرکه "پرتاب می کرد، شخص مزاحم برای گرفتن کلاهش از جا بر می خواست و به پشت معرکه می رفت در نتیجه جایش توسط افراد دیگر اشغال می شد و شخص نمی توانست به موقعیت قبلی خود باز گردد. 

اصطلاح "کلاهش پس معرکه است "به این معنی است که کسی در کاری که دیگران هم شرکت دارند، هر چقدر سعی و تلاش کند نتواند به موفقیت و کامیابی برسد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

گربه رقصانی کنایه از کارهای بی مغز و مایه و اعمال کودکانه است . یا به تعبیر دیگر درکارها مانع به وجود آوردن ، کاری را به تاخیرانداختن ، تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی که در تمام موارد با ضرب المثل بالا تشبیه و تمثیل می شود . 

اکنون باید دید که رقص گربه یا به اصطلاح دیگر گربه رقصانی با اعمال بی مغز و بی رویه و تاخیر در امور چه ارتباط و بستگی دارد . 
در ازمنه قدیم نه عروسک صامت پیدا می شد و نه عروسک ناطق پس بهترین راه چاره برای دختر بچه ها این بود که بچه گربه ملوس و مانوسی را که در غالب خانه ها نگاهداری می شد با همان تکه پارچه ها قنداق کنند یعنی دستها و پاهایش را در درون قنداق قرار دهند تا پنجه نزند و فرار نکند.آنگاه او را در بغل گرفته در گوش او لالایی بخوانند تا به زعم خویش او را بخوابانند . گاهی هم به این حد قناعت نکرده به قول شادروان مستوفی :" دختر بچه ها گربه را قنداق می کردند و سردست گرفته می رقصانیدند که گربه رقصانی کنایه از همین کارهای بی مغز و مایه بچگانه است ." 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۱۶:۲۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

ازمیان_پیامبران_جرجیس_راانتخاب_کردن

مورد استفاده و استناد عبارت مثلی بالا هنگامی است که مخاطب در انتخاب مطلوبش 
بی سلیقگی نشان دهد و آنچه را که کم فایده و بی مایه تر باشد بر سر اشیا مرجح شمارد. اما ریشۀ این عبارت: 

جرجیس نام پیغمبری است از اهل فلسطین که پس از حضرت عیسی بن مریم به پیغمبری مبعوث گردیده است. بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده است. 

جرجیس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف می کرد. در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذیانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۴۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
هنگامی که مخاطب در جواب متکلم 
جواب سربالا بدهد و یا فی المثل بدهکار در مقابل بستانکار که طلب خود را مطالبه می کند پاسخ منفی توام با خشونت و اعتراض بدهد طلبکار می گوید :" برای من کوراوغلی می خواند " یعنی : پولش را نمی دهد که هیچ ، یک چیزی هم طلبکاراست . 
 
کوراوغلی غلط مشهور و صحیح آن کوراوغلو به معنی کورزاد است . 
باید دانست کوراوغلی محبوبترین و برجسته ترین قهرمانی است که فولکور مردم آذربایجان خلق کرده که از آسیای مرکزی تا سواحل شرق و غرب دریای خزرو درمیان قبایل قفقاز و آذربایجان ایران شناخته شده است و در این زبان امثله فراوانی علاوه بر عبارت مثلی بالا که در زبان فارسی دری ضرب المثل شده به نام و براساس شخصیت کوراوغلی موجود است . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۰۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
روزی روزگاری رمالی رفت سراغ تاجری ثروتمند.
رمال به تاجر گفت: «من رمالم، فالگیرم. از آینده ی تو و از جای گنج هایی که در زیر زمین پنهان شده، خبر دارم.
تاجر گفت: «خوب، این حرف ها چه ربطی به من دارد؟»
رمال گفت: «اگر پول خوبی به من بدهی، جای یکی از گنج ها را به تو نشان می دهم. آن وقت به دارایی و طلا و جواهرات و ثروت زیادی می رسی.»
تاجر با این که مشکل مال نداشت، طمع کرد و به امید رسیدن به گنج قول داد که پول خوبی به رمال بدهد. فردای آن روز، تاجر با یکی از دوستانش ماجرای حرف های رمال و گنج را در میان گذاشت.
دوست تاجر که آدم فهمیده ای بود گفت: «ای بابا! تو چقدر ساده و نادانی!. اگر رمال غیب می دانست و از گنج های پنهان خبر داشت، خودش می رفت و صاحب گنج می شد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۱۶:۰۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

زمین بدجور گرد است !!!

📝در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما"
قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی
خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری

آن زمان که دلی را شکستی
آن زمان که اشک کسی را دراوردی
آن زمان که زخمی زدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۰۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

#قاپ_کسی_را_دزدیدن

عبارت مثلی بالا کنایه از این است که کسی را به لطایف الحیل تحت تاثیر قرار دهند و آنچنان نظر مساعدش را به خود جلب کنند که :" هر چه از او بخواهند بکند و هرحرفی به او بگویند باور نماید و مخصوصا در مورد قسمت دوم بیشتر موقع استعمال دارد ." 
قاپ در آنندراج به معنی : استخوانی خرد در پارچه گوسفند و غیره آمده وآن را قاپ مورد نظر استخوان پاشنه و سر زانوی گوسفند است که با آن قاپ بازی میکنند . 
این بازی اختصاص به افراد و جوانان طبقه سوم دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۰۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

#مرگ_میخواهی_برو_گیلان

در عبارت مثلی بالا که بعضی گیلان و 
برخی کیلان از توابع شهرستان دماوند تلفظ می کنند کلمۀ گیلان که همان استان یکم باشد صحیح و ضرب المثل بالا مربوط به آن منطقه است. موقع و مورد استفاده از این ضرب المثل هنگامی است که شخص از لحاظ تأمین و تدارک زندگی کاملاً آسوده خاطر باشد. تمام وسائل و موجبات یک زندگانی مرفه و خالی از دغدغه و نگرانی برایش فراهم باشد و هیچ گونه نقص یا نقیصه ای در امور مادی یا معنوی احساس نکند.
در چنین موقع اگر باز هم شکر نعمت نگوید و حس زیاده طلبی خود را نتواند اقناع و ارضا کند دوستان و آشنایان از باب طنز یا تعریض می گویند: مرگ می خواهی برو گیلان. یعنی با این همه تنعمات و امکانات، دیگر عیب و نقصی در زندگانی دنیوی تو وجود ندارد تا جای گله باقی بماند مگر موضوع مرگ، مرگ بی زحمت، مرگی که بازماندگانت را دچار کمترین زحمت و دردسر نکند. حصول چنین مرگ مطلوب و خالی از اشکال و دشواری تنها در منطقۀ گیلان میسر است، آن هم به دلیلی که ذیلاً خواهد آمد:
به طوری که بعض افراد موجه و مطلع به نگارنده اظهار داشته اند سابقاً در منطقۀ گیلان معمول بود که اگر شخصی دیده از جهان فرو می بست به خلاف روش و سنتی که در سایر مناطق ایران متداول است برای مدت یک هفته تمام تسهیلات زندگی را برای بازماندگان متوفی تدارک می دیدند تا از این رهگذر تصدیع و مزاحمتی مزید بر تألمات روحی و سوگ عزیز از دست رفته احساس نکنند، بدین ترتیب که همسایگان و بستگان متوفی متناوباً شام و ناهار تهیه دیده به خانۀ عزادار می فرستادند و به فراخور شأن و مقام متوفی از تسلیت گویندگان و عزاداران پذیرایی می کردند.
خلاصه مدت یک هفته در خانۀ عزاداران و داغدیدگان به اصطلاح محلی برنج خیس نمی شد و دودی از آشپزخانۀ آنها متصاعد
نمی گردید.
نمی دانم گیلانی های عزیز ما، اکنون نیز بر آن روال و رویه هستند یا نه؟ در هر صورت راه و رسمی نیکو و شیوه ای مرضیه بوده است زیرا اخلاقاً صحیح نیست که پس از وقوع مرگ و مصیبتی، آحاد و افراد مردم تحت عنوان تسلیت و همدردی همه روزه به خانۀ متوفی بروند و عرصه را آن چنان بر ماتم زدگان تنگ کنند که غم مرده را فراموش کرده در مقام التیام جراحتی که از ناحیۀ دوستان غافل و نادان وارد آمده است برآیند. تسلیت یک بار، همدردی هم یک بار. تردد و رفت و آمد روزان و شبان جز آنکه برای عزاداران مزید بر علت شود موردی ندارد، علاجی باید کرد که از دلهایشان خون نیاید نه آنکه قوزی بالای قوز و غمی بر غمها علاوه شود. گیلانی ها جداً رسم و سنت خوبی داشتند. امید است در حال حاضر مشمول تجددخواهی واقع نشده آن شیوۀ نیکو را به دست فراموشی نسپرده باشند.
باری، غرض این است که چون این گونه عزاداری برای مردگان مورد توجه سکنۀ سایر مناطق ایران قرار گرفته بود لذا به کسانی که با وجود زندگی مرفه و سعادتمند باز هم ناسپاسی کنند در لفافۀ هزل یا جد می گویند:"مرگ می خواهی برو گیلان."

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۰:۵۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

این مثل در موقعی گفته می شود که در وضعیت ناچاری قرار میگیری 
یا یک نفر از طرف آدم قوی تراز خود ظلمی می بیند و چون زورش به او نمی رسد ناچار حکم او را می پذیرد.

مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود 
و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش .
 صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد.

با هم گلاویز شدند عاقبت دزد صاحب باقلا را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست و گفت: بی انصاف من می خواستم یک مقدار کمی از باقلاهای تو را ببرم حالا که این طور شد می کشمت و همه را می برم.

صاحب باقلا که دید زورش به او نمی رسد گفت: 
حالا که پای جان در کار است برو خر بیار باقالی بار کن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

در گذشته که پزشکی چندان پیشرفت نکرده بود، طبابت به صورت آزمون و خطا انجام می شد و طبیبان بیماری ها را براساس تجربه درمان می کردند و گاهی اوقات برخی از آنها هرگاه با بیماری غیر قابل درمان مواجه می شدند برای آنکه اعتبار خود را از دست ندهد،  طوری رفتار می کردند که عدم درمان، ناشی از کوتاهی خانواده در پرستاری بیمار بوده است. 

باری روزی یکی از این دست اطبا خود بیمار می شود و نمی تواند بر بالین بیماری حاضر شود در نتیجه پسر کم تجربه خود را به جای خویش می فرستد، اما پیش از  رفتن پسر، او را خوب نصیحت می کند که :"جان پدر، اگر دیدی داروهای ما بیمار را درمان نکرد، خوب در اطراف بیمار دقت کن ببین پوست خربزه ای،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۳۹
داود احمدپور