بسم الله الرحمن الرحیم
تابستان سال ۶۲ بود با دوستان تیپ ذوالفقار در اردوگاه شهید بروجردی واقع در قلاجه بودیم یکی از برنامههای آموزش ما ستون کشی بود
یکی از بسیجی ها توانمندی خاصی برای برنامههای طنز داشت همیشه کارهای ایشان کارستون کشی و کلاس ها
بسم الله الرحمن الرحیم
تابستان سال ۶۲ بود با دوستان تیپ ذوالفقار در اردوگاه شهید بروجردی واقع در قلاجه بودیم یکی از برنامههای آموزش ما ستون کشی بود
یکی از بسیجی ها توانمندی خاصی برای برنامههای طنز داشت همیشه کارهای ایشان کارستون کشی و کلاس ها
بسم الله الرحمن الرحیم
با سه نفر از بچه های دیدهبانی رفتیم بالای ارتفاع کانی مانگا تا رسیدیم بچه های گردان عمار با دیدن ما نسبت به آتش توپخانه نیروهای بعثی دادشان بالا بود میگفتند دیوانه وار جهنم
بسم الله الرحمن الرحیم
بر آن شدیم تا با یک کاری که هم کار فرهنگی و هم کمکی برای جبهه ها باشد انجام بدهیم قرار قرار بر این شد آخر هفته آش نذری برای سلامتی رزمندگان برپا کنیم آش را بفروشیم و پول آن را برای جبهه ها ارسال کنیم دانش آموزان را از تصمیم خود آگاه کردیم و از آنها خواستیم در این کار مشارکت کنند از فردای آن روز مادران و پدران دانش آموزان فعالانه برای پنجشنبه با ما در ارتباط بودند تا جایی که ما قصد داشتیم یک اجاق داشته باشیم آنقدر استقبال برای مشارکت عالی بود که کار به جایی رسید یک اجاق به ده اجاق رسید
بسم الله الرحمن الرحیم
دستام حسابی سوخته بود قلم و کاغذ برداشتم تمام ماجرای لباس شستن را لحظه به لحظه نوشتم خودم غصه دار بودم در همان حین نسبت به زحمت های مادر با نوشتن قدردانی میکردم نامه تمام شد فرستادمش تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
چند وقتی بود توی پشتیبانی کرمانشاه مشغول بودم انجا کمک میکردم بعد از چند روز لباس هایم کثیف شده بود بنا گذاشتم که بشورمش رفتم توی رخت شور خانه لباس ها رو بشورم لباسهای اول خیس کردم بعد پودر ریختم رویش و شروع کردم به چنگ زدن به سبک مادرم ؛ لباس های نظامی
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطراتم(10)
مهر ماه ۵۹ بود جنگ شروع شده بود مرتب پیگیر بودم تا عازم جبهه بشم سپاه به دلایل مختلف مانع می شد میگفت رضایت خانواده ؛ آموزش و شناسنامه تا اینکه خبردار شدم آقای اکبر مداحی از مسئولین ستاد پشتیبانی جبهه های غرب کشور
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید عباس شجاعی
قصد تهران را داشتم فرصت کم بود من و عباس شجاعی علی محراب توانا
رفتیم سراغ اسدالله جلالی
اسدالله مسیول اعزام مجرح در فرودگاه بود
بسم الله الرحمن الرحیم
گردان تیمور لنگ (^)
جمعی از جانبازان که دست یا پا و یا چشم و یا بخشی از بدن اسیب جدی دیده بودند وضعیتی داشتن که هیچ قدرتی نمیتوانست انها را مجاب به حضور در جبهه کند و همچنین هیچ قدرتی نیز نتوانست
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید مجتبی صفدری
دو شب قبل از حرکت برای عملیات والفجر هشت مجتبی از توی کوله پشتی خودش پیراهن عملیاتش را بیرون اورد تا اماده اش کند کتری را پر اب کرد گذاشت روی علائدین تا کتری خوب گرم شود اب جوش امد
بنام خدای مهربان
پس از پایان ماموریت پدافندی در منطقه عملیاتی مهران گردان به عقبه منتقل شد کنار رودخانه گاوی مستقر شدیم هر گروهی در قسمت خود جاگیر شدند من غم سنگینی را در گردان دیدم جای خالی شهدا بخصوص اقا مهدی، نجاتی و قنبری روح بچه ها را رنج میداد دیدم