خاطراتم (9)
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۱۷ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید عباس شجاعی
قصد تهران را داشتم فرصت کم بود من و عباس شجاعی علی محراب توانا
رفتیم سراغ اسدالله جلالی
اسدالله مسیول اعزام مجرح در فرودگاه بود
اتفاقا پرواز سی 130 برای تهران اماذه بود ما را هم سوار کردند حدود 20 دقیقه روی اسمان بودیم که هواپیما شروع کرد تکانهای را نشان دادند دیدم مسافرها کم اوردند عباس سنش خیلی کم بود صداش هم صدای کودکانه فریاد زد گت شلوارها را سفت کنید افسر های ارتش نگاهی به سمت صدا کردند دیدند بسیجی که صدایش را شنیدند هنوز صورتش مو در نیاورده نه تنها نمیترسد خوشمزه گی هم میکند
در شرایطی که مرگ تهدید میکند طبع شیرین زبانی گل کند یا نمیفهمی چه خبر است یا باور داری عالم هستی صاحب قدر است
۹۹/۰۱/۲۳