دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

خاطراتم (7)

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید مجتبی صفدری 

دو شب قبل از حرکت برای عملیات والفجر هشت مجتبی از توی کوله پشتی خودش پیراهن عملیاتش را بیرون اورد تا اماده اش کند کتری را پر اب کرد گذاشت روی علائدین تا کتری خوب گرم شود اب جوش امد پیراهن را روی زمین پهن کرد در حالی که زمزمه مولا حسیجانم مولا حسین جانم را بر زبان داشت لباسش را اطو کرد

پشت پیراهنش نوشته شده بود لبخند امام اموخت مرا رمز شهادت

این لباس فقط شب عملیات تن مجتبی دیده میشد 

دانش اموز دبیرستان البرز رشته ریاضی فیزیک

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی