دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۲۲۸ مطلب با موضوع «چمران» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی دشت روبروی شهر را پر از تانک دشمن می‌بیند باید جلوی آنها می ایستاد همچنان که در جنوب لبنان مقاومت می کرد تعجب همه از این بود که چرا او جلوتر از همه می رود وقتی پرسیدیم که چرا خودت را به خطر می اندازی گفت جلو رفتن من عجیب نیست آنها که جلو نمیروند عجیب هستند

خانوم غاده جابر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۹ ، ۰۹:۴۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


خرمشهر در حال سقوط است و اندکی نیروهای باقی مانده با آخرین توان مقاومت می‌کنند مصطفی نیروهای داوطلب را در گروه‌های ۲۰۰ و ۳۰۰ و ۵۰۰ نفری سازماندهی و روانه دفاع از خرمشهر می‌کند در اهواز می ماند زیرا می داند که سقوط اهواز چقدر وحشتناک است او آبروی کشور را در حفظ شهر اهواز می‌بیند خرمشهر در حال سقوط بود و مصطفی مثل مرغ پرکنده بال بال میزد من هم ناراحت بودم از او پرسیدم چرا خداوند جنگ را بر ما تحمیل کرد گفت خواست ما را با سختی گلوله و آهن آشنا کند راز تکامل این است که محکم بایستی و مقاومت کنید گفتم دعا کن خرمشهر دارد از دست می رود گفت دلم نمی آید دعا کنم و اراده خود را بر اراده خداست تحمیل کند

جواد مادرشاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۲۱
داود احمدپور

بسم الرحمن الرحیم

برادرم تلفن زد که پتوی کم داریم ۲۰۰ تا پتو و دو تا کیسه خواب برای ایشان بردم پتوها را پخش کردم و دو کیسه خواب را به مصطفی و آیت الله خامنه ای دادم مصطفی پرسید از این کیسه خوابها و همه داده‌اید گفتم خیر گفت وقتی به همه دادی به ما هم بدهید بعد هم دو کیسه خواب را به دستم داد اقای عبدالله زاده دشمن تمام تلاش خود را برای تصرف استان خوزستان به کار می‌بندد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
پیشاپیش نیروهای رزمنده حرکت میکند شبها گروه‌های شکار تانک را به همراه می‌برد آنها به قلب دشمن می‌زنند و همراه با سپیده برمی‌گردد وضع شهر اهواز به هم ریخته بود صبح هواپیماهای عراقی شهر را بمباران میکردند مصطفی و همسرش در رادیو اهواز صحبت کردند و مردم را دلداری دادند وقتی آمد پرسیدم تکلیف چیست خندید و گفت بچه‌ها خودتان را آماده کنید من به صدام درسی می دهم که تا ابد یادش نرود آقای قربانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۱۴:۳۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی ستاد جنگ‌های نامنظم را تشکیل می‌دهد هر روز جوانانی به جبهه‌ها روی می‌آورند مصطفی آنان را در گروه‌های مختلف سازمان می دهد و راهی خط مقدم نبرد می کند در روزهایی که ارتش دشمن رویای فتح استان خوزستان را داشت همین جوانان جلوی دشمن را سد کردند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۳:۱۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی‌توانستم سکوت کنم و ببینم که صدام قسمتی از کشور ما را به زیر سلطه خود درآورد اهواز در خطر سقوط قرار گیرد و من ساکت و تماشاگر باشم خدمت امام رسیدم و اجازه خواستم که برای جنگ به خوزستان بروم امام پذیرفتند و روانه خوزستان شدم و از همان روز اول با نیروهای داوطلب ای که از تهران با خود آورده بودم مشغول جنگ شدم این گروه اندک کم کم زیاد شد روزی که وارد اهواز شدم این شهر در خطر سقوط بود دو لشکر زرهی دشمن در برابر شهر صف کشیده بودند از آنجا که نیروهای ما کم بود با جنگ چریکی شب و روز به دشمن ضربه میزدیم بر اثر حمله نیروهای مردمی دشمن خسته و فرسوده شد مصطفی چمران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۹ ، ۰۸:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


مصطفی گفت بچه ها آماده حرکت باشید همراه با آیت الله خامنه ای به خدمت امام خمینی رسیدند هر دو نماینده ایشان در شورای عالی دفاع و نماینده مجلس شورای اسلامی بودند امام اجازه رفتن می‌دهد و برایشان دعا می کند با ۶۰ الی ۷۰ نفر به اهواز می‌روند همه جا زیر آتش دشمن بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۹ ، ۱۹:۱۰
داود احمدپور


بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی سه روز قبل به پادگان مریوان رفته بود خانمش مانده بود از وقتی مصطفی پا به کردستان گذاشت خانومش نیز آمده بود مصطفی برگشت دیدم چهره‌اش سیاه شده است و انگار تب و لرز دارد پرسیدم حالت خوب نیست دست و پایت می لرزند با خجالت سرش را پایین گرفت و گفت نه عزیز گرسنه‌ام پرسیدم چند وقت است غذا نخورده ای گفت از وقتی از شما جدا شده‌ام سه روز است همه پادگان را گشتم چیزی برای خوردن پیدا نکردم با خجالت داخل گونی های نان خشک را گشتم و چند تکه نان که کپک زده نبود آوردم همان را خورد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۹ ، ۱۴:۲۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر چمران از همان زمان که پیام امام از رادیو پخش می شود تصمیم می گیرد ضد انقلاب را نابود کند برای اندک نیروهای باقی مانده صحبت می‌کند با این پیام روحیه آنها تغییر می‌کند و دیگر حالت ناامیدی در چهره شان دیده نمی شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۹ ، ۰۹:۵۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی بعدها تعریف می کرد که دشمن تا ۲۵ متری خانه پاسداران آمده بود و در بلندگو ها فریاد می کشید ما کاری با شما نداریم آمده‌ایم سر دکتر چمران را ببریم آن موقع در تهران بودم اوایل شب بیسیم‌چی شان با من تماس گرفت و مرتب توضیح می داد که چه خبر است در لحظاتی گفت که من در زیر تخت پنهان شده ام و اگر صدایم قطع شد بدانید که کشته شدم  و بعد هم تماسش قطع شد و هرچه کردم نتوانستم توانستم با او تماس بگیرم رادیوهای خارجی گفتند چمران محاصره شده است با دفتر امام خمینی تماس گرفتم آن شب را با اشک و زاری سر کردیم ناگهان ساعت ۷ صبح اعلام شد که امام خمینی پیام داده است مهدی بازرگان

یک نفر با کامیون هندوانه آمده بود و به هرکسی می رسید هندوانه می داد دیگری یک کامیون نان آورده بود کسی را دیدم که از خوزستان یک وانت شیرینی و شکلات آورده بود و پخش می‌کرد

مصطفی چمران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۹ ، ۱۹:۳۷
داود احمدپور