دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

چشمانمان را زیبا (148)

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی دشت روبروی شهر را پر از تانک دشمن می‌بیند باید جلوی آنها می ایستاد همچنان که در جنوب لبنان مقاومت می کرد تعجب همه از این بود که چرا او جلوتر از همه می رود وقتی پرسیدیم که چرا خودت را به خطر می اندازی گفت جلو رفتن من عجیب نیست آنها که جلو نمیروند عجیب هستند

خانوم غاده جابر

دشمن از تصرف شهر اهواز منصرف می‌شود و تصمیم می‌گیرد که در قدم اول شهر سوسنگرد را به تصرف درآورد تانک‌های عراقی همه رو به آن سو می روند سوسنگرد در محاصره تانک ها قرار می گیرد عده‌ای کمی از نیروها در داخل شهر مقاومت می‌کردند مصطفی به پا می خیزد شهر از هر طرف در محاصره بود شب خبر رسید که دشمن تمام روستاهای اطراف را گرفته و فقط سوسنگرد باقی مانده است ان شب مصطفی نامه تندی به فرماندهان ارتش نوشت

من دکتر مصطفی چمران به عنوان نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع و نماینده مجلس شورای اسلامی اخطار می‌کنم .... مصطفی کمک می خواست اولین بار بود که مسئولیت هایش را ذکر می کرد چون سوسنگرد در خطر سقوط بود

آقای جواد مادرشاهی

وضع شهر وخیم بود به وسیله بی‌سیم با مصطفی تماس گرفته بودند که آذوقه تمام شده است مصطفی گفته بود که از مغازه های شهر چیزهایی را که لازم دارند بردارند و در ورقه ای یادداشت کنند که چه چیز هایی برداشته اند یک برگه داخل مغازه بگذارند و یکی را نگه دارند و بعد تحویل او بدهند تا بعداً خودش را به صاحب مغازه بپردازد

محمد حسین الله داد

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی