چشمانمان را زیبا کنیم (139)
بسم الله الرحمن الرحیم
مصطفی بعدها تعریف می کرد که دشمن تا ۲۵ متری خانه پاسداران آمده بود و در بلندگو ها فریاد می کشید ما کاری با شما نداریم آمدهایم سر دکتر چمران را ببریم آن موقع در تهران بودم اوایل شب بیسیمچی شان با من تماس گرفت و مرتب توضیح می داد که چه خبر است در لحظاتی گفت که من در زیر تخت پنهان شده ام و اگر صدایم قطع شد بدانید که کشته شدم و بعد هم تماسش قطع شد و هرچه کردم نتوانستم توانستم با او تماس بگیرم رادیوهای خارجی گفتند چمران محاصره شده است با دفتر امام خمینی تماس گرفتم آن شب را با اشک و زاری سر کردیم ناگهان ساعت ۷ صبح اعلام شد که امام خمینی پیام داده است مهدی بازرگان
یک نفر با کامیون هندوانه آمده بود و به هرکسی می رسید هندوانه می داد دیگری یک کامیون نان آورده بود کسی را دیدم که از خوزستان یک وانت شیرینی و شکلات آورده بود و پخش میکرد
مصطفی چمران