دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

چشمانمان را زیبا کنیم (143)

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی‌توانستم سکوت کنم و ببینم که صدام قسمتی از کشور ما را به زیر سلطه خود درآورد اهواز در خطر سقوط قرار گیرد و من ساکت و تماشاگر باشم خدمت امام رسیدم و اجازه خواستم که برای جنگ به خوزستان بروم امام پذیرفتند و روانه خوزستان شدم و از همان روز اول با نیروهای داوطلب ای که از تهران با خود آورده بودم مشغول جنگ شدم این گروه اندک کم کم زیاد شد روزی که وارد اهواز شدم این شهر در خطر سقوط بود دو لشکر زرهی دشمن در برابر شهر صف کشیده بودند از آنجا که نیروهای ما کم بود با جنگ چریکی شب و روز به دشمن ضربه میزدیم بر اثر حمله نیروهای مردمی دشمن خسته و فرسوده شد مصطفی چمران

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۲
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی