دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۶۳۰ مطلب با موضوع «ستارگان هدایت» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای از عملیاتی که قبل از فتح خرمشهر انجام شد:
در مراحل نهایی عملیات بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد من به اتفاق سردار ابراهیم زاده، فرمانده وقت بسیج خراسان برای بازدید از جبهه ها رفتیم. به دلیل اینکه رفاقت بین من و شهید چراغچی زیاد بود مایل بودم که در عملیات با ایشان باشم تا ببینم چگونه عمل میکند. تیپ
21امام رضا(ع) در ایستگاه حسینیه مستقر بود که با او برای بازدید خط رفتیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۰ ، ۰۹:۴۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره سردار علی اکبر گرمه ای :
در سال 1360با اعلام واگذاری مأموریت بسیج به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شکل گیری بسیج در سپاه، در پادگان بسیج که انتهای نخریسی بود هرکسی مشغول کاری در جهت آموزش نیروها و اعزام آنها به جبهه شده بود.
دریکی از دیدارهایی که با شهید چراغچی داشتم به من گفت: در جبهه نیرو به وفور وجود دارد. شمابیایید فرمانده تربیت کنید و برای ما بفرستید. این موضوع باعث شد که قراردادی بین من و آقا ولی به منظور تربیت فرمانده گذاشته شود. من هم به دور از اطلاع مسئولان بسیج، طی هر دوره از آموزش،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۰ ، ۰۸:۴۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

تــک پســر خونــه بــود و دانشــجوی مکانیــک. بــرای اینکــه جبهــه نــره، خانــواده اش خونــه ی
بزرگشـون رو فروختنـد، پولـش رو ریختنـد بـه حسـابش تـا بمونـه و کارخانـه بزنـه و مدیریـت کنـه.
بـار آخـری بـود کـه مـی رفـت جبهـه. تـوی وسـایلش یـه چـک سـفید امضـاء گذاشـت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۰ ، ۰۸:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

همسایه بهشتی حاج قاسم

🇮🇷من شهید میشوم...

یادم است یک بار با محمدحسین در گلزار شهدا بودیم،او یک به یک قبرهای دوستان شهیدش را نشان میداد و خاطرات مختلفی از آنها نقل میکرد.
آنجا هنوز این قدر وسعت پیدا نکرده بود. همینطور که میان قبرها میگشتیم، یک مرتبه محمدحسین ایستاد.
رو به من کرد و گفت:
«هادی! میخواهم چیزی بهت بگویم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۰ ، ۱۷:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مـی گفـت: احتـرام بـه  والدیـن دسـتور خداسـت. یه دسـتش تـوی عملیـات قطـع شـده بـود. یـه
روز کـه اومـدم خونـه دیـدم لبـاس کثیـف رو شسـته. بهـش گفتـم: مـادر  بـرات بمیـره! چطـور بـا
یـک دسـت اینهـا رو شسـتی؟ گفـت: مـادر! اگـه دوتـا دسـتم رو هـم نداشـتم بـاز وجدانـم راضـی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۰ ، ۰۸:۵۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره محمد حسینی کفشدار از شهید چراغچی:
من بزرگشده کوچه سرشور مشهد هستم. محل های که میرزا جواد آقای تهرانی و آقایان خامنه ای ها در آن زندگی میکردند. ما هفت نسلمان کفشداران حرم مطهر رضوی بودند و پدرم پیرترین خادم حرم امام رضا (ع)است. آشنایی من با ولی الله برمیگردد به سال .1345بازار  قالیفروش ها دبستان آذربایجان، ما در آنجا باهم همکلاس بودیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۰ ، ۰۸:۴۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شب پاتک عراقی ها شروع شد و نیروهای بعثی تا زیر خاکریز رزمندگان پیشروی کرده بودند. آنها دیده بودند که نیروهای ما با فریاد الله اکبر حمله میکنند لذا فرماندهانشان به آنها گفته بودند که شما هم با فریاد الله اکبر پیشروی کنید. همین مسئله باعث شده بود که هنگام پرتاب نارنجک که فریاد الله اکبر را سر میدهند انرژی آنها کم شود و نارنجک برد کمتری داشته باشد و درنهایت در بین نیروهای خودشان منفجر شود و از خودشان تلفات بگیرد. آن شب حدود 320نفر کشته و مجروح روی ارتفاعات افتاده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۰ ، ۰۱:۴۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای از امداد غیبی بود که بعد از عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه مندلی اتفاق افتاد.
بعد از عملیات مسلم ابن عقیل هشت گردان از تیپ 21امام رضا(ع) در ارتفاعات دروازه و بسیکه و تیپ
جوادالائمه(ع) در ارتفاعات سلمان کشته پدافند کرده بودند و مشرف به شهر مندلی عراق بودند. نیروهای عراق دیده بودند که ایرانیها در نیمه های شب و با استفاده از تاریکی شب حمله میکنند. آنها هم در همان ساعات پاتک میزدند و هر شب هم تلفات میدادند و برمیگشتند. یکشب پاتک سنگین و آتش تهیه دشمن هم زیاد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۱۰:۴۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در آشــپزخونه غــرق حــال وهــوای خــودم مشــغول کار بــودم کــه محمــد رضــا بــا صــدای بلنــد گفـت: مـادر! نـگاه کـردم و دیـدم دم درب ورودی ایسـتاده اومـد تـوی آشـپزخونه و شـروع کـرد بـه چرخیـدن دور مـن و مـی گفـت: مـادر حلالـم کـن... مـادر حلالـم کـن. گفتـم:
آخه چیکار کردی که حلالت کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۱۰:۴۴
داود احمدپور

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با خنـده تــو
غرق می‌شویم ؛
غرقِ خنده . . .

فاتح بازی دراز
شهید محسن وزوایی🌷

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۰ ، ۲۱:۲۹
داود احمدپور