دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید چراغچی (3)

شنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۴۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای از امداد غیبی بود که بعد از عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه مندلی اتفاق افتاد.
بعد از عملیات مسلم ابن عقیل هشت گردان از تیپ 21امام رضا(ع) در ارتفاعات دروازه و بسیکه و تیپ
جوادالائمه(ع) در ارتفاعات سلمان کشته پدافند کرده بودند و مشرف به شهر مندلی عراق بودند. نیروهای عراق دیده بودند که ایرانیها در نیمه های شب و با استفاده از تاریکی شب حمله میکنند. آنها هم در همان ساعات پاتک میزدند و هر شب هم تلفات میدادند و برمیگشتند. یکشب پاتک سنگین و آتش تهیه دشمن هم زیاد بود.

فرمانده خط مان شهید عارف رمضان علی عامل بود. صبح آن شبی که پاتک سنگینی را دشمن آغاز کرده بود قبل از طلوع آفتاب شهید عامل به سنگرم آمد و گفت: برادر اکبر آیا درست است ما هشت گردان در خط باشیم و دشمن با تمام توان به ما پاتک بزند. او از امکانات نظامی مثل دوربین مادون قرمز برخوردار باشد و ما از این امکانات محروم باشیم؟ شما نمیتوانید آنها را برای ما فراهم کنید؟ من گفتم: پیگیر بودیم ولی گفتند نداریم الآن هم ولی الله رفته پادگان ظفر برگردد به او میگویم تا تدبیر کند.
شهید عامل ناراحت بود و از این حرف من راضی نشد ولی صبوری کرد و چیزی نگفت. هنوز زمانی نگذشته بود که دیدم آقا ولی با استیشن خاکی دارد میآید به آقای عامل گفتم بایستید آقا ولی دارد میآید. ولی الله هم چون از دور دید هشت فرمانده گردان باهم جلو چادر جمع شدند متوجه شد که خبری هست. او درنهایت خشم، گلایه میکرد و هیچوقت باخشم باکسی صحبت نمیکرد. آقا ولی پنجاه متری مانده به ما از ماشین پیاده شد و خرامان خرامان به طرف ما آمد و حدود ده متری بود که به ما برسد با اشاره دستها و با تواضع این عبارت را خواند که «باید ولی را یاوری کرد ای برادر» تا به ما رسید یکی یکی آنها را مثل حسین کارگر، ابراهیم شجیعی، قاسم حیدر نژاد، رمضان علی عامل، رضا پروانه، حسن کارگر که همگی در دفاع مقدس به شهادت رسیدند را در آغوش گرفت.
(هرچند ما برای شهادت آنها ناراحت نیستیم و برای تنهایی خودمان ناراحت هستیم. نیستند که از وجودشان فیض ببریم. رفتند و به معشوق رسیدند). بعد از روبوسی بچه ها با ولی الله ، ماجرا را گفتیم. او رو به شهید عامل کرد و گفت: اگر کف دست من مویی می بینی بکن. و ادامه داد برادران خودتان گفتید مرگ بر آمریکا. از حالا نگویید مرگ بر آمریکا تا به شما امکانات بدهند. اگر هم به خدا توکل دارید از او بخواهید هر زمان صلاحدید اسبابش را برای شما فراهم کند تا به آن دست پیدا کنید. صحبت های شهید چراغچی که تمام شد همه بچه ها گفتند: آقا ولی، شما ناراحت نشو ما رفتیم. و همگی به خط رفتند

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۱۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی