دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید چراغچی 4

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شب پاتک عراقی ها شروع شد و نیروهای بعثی تا زیر خاکریز رزمندگان پیشروی کرده بودند. آنها دیده بودند که نیروهای ما با فریاد الله اکبر حمله میکنند لذا فرماندهانشان به آنها گفته بودند که شما هم با فریاد الله اکبر پیشروی کنید. همین مسئله باعث شده بود که هنگام پرتاب نارنجک که فریاد الله اکبر را سر میدهند انرژی آنها کم شود و نارنجک برد کمتری داشته باشد و درنهایت در بین نیروهای خودشان منفجر شود و از خودشان تلفات بگیرد. آن شب حدود 320نفر کشته و مجروح روی ارتفاعات افتاده بود. صبح نیروها برای پاکسازی رفتند هنگام برگشت، شهید عامل صدایم زد و گفت: برادر اکبر بیا بیرون. از چادر بیرون آمدم و دیدم یک کوله دست برادر عامل است که دوربین مادونقرمز داخلش هست. به من گفت بیا با دوربین نگاه بکن و هفت دوربین را به دستم داد. تو دلم گفتم اینها هشت دوربین میخواستند و الآن هفت دور بیندارند که دیدم شهید عامل دستتو جیب بغلش کرد و یک عینک درآورد و گفت این هم از خودم هست. و این یک امداد غیبی بود که از روح بلند شهید چراغچی نشأت گرفته بود و چیز عجیبی هم نبود و از قلب پاک ولی الله چیز بزرگی نبود.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۱۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی