دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۲۹۲ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

عن ُعمر، َقا َل: َسمعت رسو َل الله ص َیقو ُل لعلی:
« َیا َعلی َیـد َک فی یدی ْتدخل ی ُ َمعـی یوم
القیامـة َحیـث ادخل1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۰ ، ۰۶:۱۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

پیاده روها ولو بودند. این صحنه ها #متوسلیان را منقلب می کرد. کنار خیابان قدم می زد، اما چشم های تیزش متوجه ساختمان های دو سو بود.

 

🔸ناگهان یک جیپ ترمز کرد و مرد چاق و تپل پنجاه ساله ای پیاده شد. دستی به سبیل پرپشت خود کشید و فانسقه دور چوخه گل و گشاد خود را جا به جا کرد. #متوسلیان با هیبت قدم جلو گذاشت. کمر راست کرد، در برابر آن مرد خودنمایی کند، که نکرد. #متوسلیان اما کم نیاورد و با اعتماد به نفس گفت: "شما چه کاره‌ای؟"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۳۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

بروجردی به نوک ارتفاع چشم دوخته بود تا سر وکله هلی کوپتر پیدا شود. یک روحانی اهل تسنن به آن دو نزدیک شد. #متوسلیان با گشاده رویی او را بوسید و گفت: "ملامحمد، شیخ بیدارِ #مریوان خوش آمدی."

شمخانی در کنار شهید بروجردی/عکس

🔹ملامحمد را به بروجردی معرفی کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

حمید به قرارگاه رسید. بیشتر فرماندهان را میشناخت. در گوشه ای نشست. بـه حسین خرازی  فرمانده لشکر امام حسین)ع( ـ گفـت: »حـاج حسـین، پـس ایـن برادر همت کجاست؟«
حاج حسین گفت: »هر جا باشد، دیگر سر و کله اش پیدا میشود«.
در اتاق به صدا درآمد و همت وارد اتاق جلسه شد. همـه بلنـد شـدند. همـت بـا فرماندهان دست داد و احوالپرسی کرد. چشمان حمید با دیدن او از تعجب گرد شد.
همت به حمید رسید. چشمش به حمید که افتاد، مات و متحیر بر جا مانـد. هـر دو چند لحظه ای به هم خیره ماندند و بعد لبانشان کش آمد و همدیگر را بغـل کردنـد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۲۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

دفتــری کــه قرارگذاشــته بودیــم اشــکالات هــم را در آن بنویســیم، تقریبــا همیشــه باایــرادات مــن ُپرمــی شــد.حمید مــی گفت:تــو بــه مــن بــی توجه ی!چــرا اشــکالات مــرا نمــی نویســی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

فداکاری
امــام خمینــی(ره)و خانومشــون شــب رو
تقســیم کــرده بودنــد. دوســاعت امــام
میخوابیــد و خانــم حواســش بــه بچه هــا
بـود. دوسـاعت خانـوم مـی خوابیـد و امـام
بچـه داری مـی کرد...روزهـا هم بعـد از درس
یـک سـاعت رو مخصـوص بـازی با بـه بچه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

احتـرام به والدیـن در زندگـی رهبری
بنــده اگــر درزندگــی خــود در هــر زمینــه ای توفیقاتــی داشــته ام، وقتــی محاســبه
میکنــم، بــه نظــرم میرســد کــه ایــن توفیقــات بایــد از یــک کار نیکــی کــه مــن بــه یکــی از والدینــم کــرده ام، باشــد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

عن َ ‌ابی َبکر قا َل: َسمعت ر ُسو َل الله ص َیقو ُل:
« َلا َیـجو ُز احد الصّرا َط إلا َمن کتب َله َعلی ا ْلـجوا َز».
1
ابوبکر گوید: شنیدم رسول خدا ص میفرمود:
«احدی از پل صراط نمیگذرد جز کسی که از علی
جواز عبور داشت باشد».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۰۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🔻 عملیات نیروی دریایی سپاه در آزادسازی نفت ایران و توقیف کشتی متجاوز از اهمیت بالایی برخوردار است بخصوص در ماه آبان که سالگرد تسخیر لانه جاسوسی آمریکاست.

1⃣ نکته اول در این اقدام این است که نظامیان آمریکایی حداکثر تلاش خود برای متوقف کردن پاسداران دریا انجام دادند ولی ناگزیر و ناکام میدان را ترک کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۰ ، ۲۳:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🌷ماشین آمده بود دم در، دنبالش. پوتین هایش را واکس زده بودم. ساکش را بسته بودم. تازه سه روز بود که مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک می‌کردم. مادر آمد. گریه می‌کرد. _مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۷
داود احمدپور