دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۶۳۰ مطلب با موضوع «ستارگان هدایت» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

در یکی از عملیات‌ها یک روز به شهید شوشتری من گفت آقای جلالی بلند شو و یک بیسیم پی آر سی بیاور تا برویم خط. البته گفتند فرکانس و دستور کار توپخانه و ادوات و قرارگاه خودمان و همچنین دوربین را هم با خودت بیاور.

سوار تویوتا کالسکه شدیم، خواستیم حرکت کنیم برادر بیگدلی (از نیروهای مخابرات سپاه در غرب) خواست از درب عقب ماشین سوار شد که شهید شوشتری علیرغم اصرار زیاد او اجازه نداد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۰ ، ۰۷:۳۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

روح الله فـارق التحصیـل دبیرسـتان مؤتلفـه بود.یـک بـار بـه یـک مناسـبتی از روح الله خواسـتند کـه بـرای بچـه هـا چنـد کلامـی صحبـت کند.تـک تـک جملاتـش را بـه خاطـر دارم.

او مـی گفت:رفقـا یــک چیــز از مــن داشــته باشــید. بــا پــای مادرتــون دوســت باشــید.مدام پایــش را ببوســید ، بــه خصـوص کـف پـای مادرتـون رو...ایـن حـرف هـا رو وقتـی میگفـت کـه مـادرش را از دسـت داده بود.

وقتـی خبـر شـهادتت رو شـنیدم مـادرم اومـد تـو اتـاق تـا علـت گریـه هـام رو بپرسـه همونجـا بـه حرفـش عمـل کـردم و بـه پاهـاش افتـادم و قـول مـی دهـم کـه بازهـم ایـن کار را انجـام بـدم.
مطمئــن هســتم هرکســی ایــن خاطــره ی تــو را بشــنود حتمــا بــه حرفــت عمــل میکنــد.

روح الله جـان آغـوش گـرم مـادرت مبـارک.
برشی اززندگی شهیدمدافع حرم روح الله قربانی - به نقل از: دوستان شهید

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۰ ، ۱۲:۴۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در عملیاتی دیگر یک روز با سردار شوشتری به قرارگاه چند یگان در طول خط آفندی که درگیری شدیدی داشتند رفتیم تا سری به آنها بزنیم. ساعتی از ظهر گذشته بود که به سنگر قرارگاه لشگر 41 ثارالله (ع) رسیدیم. سنگر کوچکی بود که در آن شهید حاج قاسم سلیمانی (فرمانمده لشگ41) و چند نفر دیگر از فرماندهان در آن نشسته بودند و جایی برای کسی دیگر نبود. جلوی درب سنگر که رسیدیم سردار سلیمانی خواستند بیرون بیایند اما سردار شوشتری در مدخل ورودی سنگر روی خاک ها نشستند و نگذاشتند کسی بیرون بیاید و گفتند شما پای بی‌سیم کارتان را انجام بدهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۰ ، ۱۱:۴۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای از عملیات کربلای ۱۰

▫️ بعد از عملیات، یک روز بعدازظهر قصد داشتیم به اتفاق برادران مجتبی جلالی و عباس عبدی از  قرارگاه امام سجاد (ع) به قرارگاه جلویی (شهید داوود آبادی) برویم. در این حین شهید شوشتری از راه رسید (البته آن زمان در قرارگاه مسئولیتی نداشت) و از من سراغ برادر عباس محتاج  (یکی از فرماندهان جنگ) را گرفت. به ایشان گفتم قرارگاه جلویی است، گفت پس برویم. سه نفری به اتفاق ‌شهید شوشتری حرکت کردیم. قسمت جلوی تویوتا من و شوشتری بودیم و دو نفر دیگر در قسمت عقب ماشین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۰ ، ۱۱:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

⚪️ روحانی مبارز فتح الله عسگری

💠  امام جمعه گیلانغرب در دوران #دفاع_مقدس
 
🌿 مجاهد نستوه که از آغاز تا پایان جنگ در کنار مردم حماسه آفرین گیلانغرب و رزمندگان جبهه غرب ایستاد


▫️ در خردادماه سال 1311 در شهرستان کبودر آهنگ همدان (روستای روعان) در خانواده ای مذهبی و روحانی تولد یافت. وی تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش آغاز و پس از مدتی به شهر همدان عزیمت نمود و در سال 1334 جهت ادامه تحصیل و کسب مدارج بالاتر و کسب فیض از محضر اساتید بزرگ به نجف اشرف هجرت نمود. پس از تلمذ از محضر اساتیدی همچون امام خمینی، آیت الله مدنی و آیت الله حائری شیرازی رهسپار ایران گردید و رحل اقامت در دیار قم افکند و در آنجا به تحصیل و تدریس علوم دینی پرداخت. وی یکی از طلبه هایی بود که در 15 خرداد 42 در حجره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۰ ، ۰۹:۲۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در خانـه مشـکلی برایـم پیـش آمـده بـود بـا ناراحتـی رفتـم سـرکار، حـاج احمـد بلافاصلـه گفـت:
چـی شـده چـرا ناراحتـی؟ مـن هـم گفتـم بـا مـادرم حرفـم شـده. جزئیـات ماجـرا را توضیـح دادم.
خیلـی از دسـتم عصبانـی شـد و گفـت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۰ ، ۲۲:۴۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلـی دوسـت داشـتنی بود.اگـر ذره ای از او دلخـور و ناراحـت مـی شـدم بـه هـر طریقـی دلـم رو
بـه دسـت مـی آورد، حتـی پشـت پاهامـو مـی بوسـید، هـر روز صبـح وقتـی میخواسـت بـره اداره
میومـد و پـای منـو مـی بوسـید.یکبار خواهـرش ایـن اتفـاق رو دیـد و بـه مـن اشـاره کـرد و گفـت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۰ ، ۱۰:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

بـر خـلاف تصــور خیلـی هـا ،محمـد قیـد امتحـان را زد و دنبـال مریضـی مـادرش را گرفـت تـا
اینکــه مــادر بســتری شــد. یــک مــاه ونیــم بــه مــادر رســیدگی کــرد. رفتـــه بــود ویلچــــر گرفتــه
بـود تـا مـادر را در حیـاط بیمارسـتان بگـــرداند.بارها مـادر را بـر دوش گذاشـته و از پلـــه هـای
بیمارســتان آورده بــود پایین!بــه مــادرش خیلــی احتــــرام مــی گذاشــت.

برشی اززندگی شهیدمحمدگــــرامی
منبع :همسفـر شقایق،صفــه ۲

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۲۰:۵۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتم خاکریز می زدم که آمد بالای لودر ، سلام کرد و کنارم نشست و مرتب توضیح می داد که کجا خاکریز بلندتر باشد و کجای خاکریز پایین تر و معلوم بود که خیلی وارد است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۶:۴۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ســید مهــدی هیچــگاه پاهــاش رو جلــوم دراز نکــرد. جلــوی پــام تمــام قــدی ایســتاد و تــا مــن نمی نشســتم، او هــم نمــی نشســت. فقــط یــه جــا پاهــاش رو جلــوم دراز کــرد اونــم وقتــی کــه شـهید شـد. بهـش گفتـم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۲۱:۱۸
داود احمدپور