دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۶۳۰ مطلب با موضوع «ستارگان هدایت» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

❤️ اشتیاق روزافزون پیرمرد نام‌آشنای «تپه کرجی‌ها» به شهادت 🌷

🌿 در گیلانغرب تپه‌ای وجود داشت که به‌واسطه حضور بچه‌های رزمنده کرج به فرماندهی آقا مهدی شرع‌پسند به تپه کرجی‌ها معروف بود.

مرداد سال ۱۳۶۰ روی محور تپه کرجی‌ها مستقر بودیم. بالای تپه فضای نسبتاً صافی داشت که برزنت پهن می‌کردیم و غروب هرروز همه آن‌جا جمع می‌شدیم و به رسم برادرانه‌ای که آقا مهدی گذاشته بود، کشتی می‌گرفتیم و خوش بودیم. در این میان پیرمردی حدوداً ۶۰ ساله به جمع ما اضافه شده و اسلحه برنو کشیده‌اش، او را شاخص کرده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۰ ، ۱۵:۴۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 

هوا هوای فاطمیه های جبهه ها
سربند یا فاطمه و وداع و گریه ها
صدای ذکر یا حسین زیر گولوله ها
چه فاطمیه ای چه آه و حسرتی
بازم تو شهرمون شهید آوردن و شده قیامتی
دوباره باز ماه عزات رسیده مادر قد خمیده
ایتها الصدیقه الشهیده مادر قد خمیده
تنها ره سعادت پیروی از ولایت
ایمان جهاد شهادت

هوای این روزای من هوای سنگره
یه حسی قلب من رو با شهیدا می بره
سردار ما حالا سر سفره مادره
چه فاطمیه ای عجب عنایتی
سرش جدا و اربا اربا بدنش
عجب شهادتی
این گل پر پر از کجا رسیده
وجه خدارو دیده
از سفر کرب و بلا رسیده
وجه خدا رو دیده
تنها ره سعادت پیروی از ولایت
ایمان جهاد شهادت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۰ ، ۲۰:۲۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم…
.

همرزمش تعریف میکنه که،
علی آقا اهل سخنرانی و تریبون و این جور چیزا نبود،
 اما اگه حرف میزد حرفش ساده بود و صمیمی و بدجور به دل می نشست!
 یبار گروهانش رو به خط کرده بود
و به همه قبل از حرکت برای گرفتن شهر مندلی عراق گفته بود :
 هرکدوم از شما یه خشاب تیر دارید و سی خشاب الله اکبر!
  این حرف دو معنی داره؛
 یکی اینکه فشنگاتون خیلی کمه بی حساب تیر نزنین،
 معنی دومش هم اینه که اگه با ذکر و توکل نباشین،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۰ ، ۱۸:۵۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مهریـهی مـا یـک جلـد کلام الله مجیـد بـود و یـک سـکه طـلا، سـکه را کـه بعـد از عقـد بخشـیدم،
امـا آن یـک جلـد قـرآن را محمـد بعـد از ازدواج خریـد و در صفحـه اولـش ایـن طـور نوشـت:امیدم
بـه ایـن اسـت کـه ایـن کتـاب اسـاس حرکـت مشـترک مـا باشـد، نـه چیـز دیگـر، کـه همـه چیـز
فناپذیـر اسـت جـز ایـن کتاب.حـالا هرچنـد وقـت یـک بـار کـه خسـتگی بـر مـن غلبـه میکنـد،
ایــن نوشــته هــا را میخوانــم و آرام میگیــرد...

خاطره ای از سردار شهید سید محمد علی جهان آرا
منبع: کتاب بانوی ماه ،5ص 1

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۰ ، ۰۷:۰۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

کامیون‌ها پشت سر هم در جاده شهید صفوی به سمت شلمچه حرکت می‌کردند. پشت کامیون‌ها جای سوزن انداختن نبود. هر کامیونی پذیرای چهل پنجاه رزمنده با تجهیزات کامل بود. کیپ تا کیپ بچه‌ها نشسته بودند و مشغول ذکر و تلاوت قرآن و دعا بودند. در این بین بازار عقد اخوت هم داغ داغ بود. عقد اخوت با بچه هایی که خیلی‌هایشان تا ساعاتی دیگر مهمان ارباب بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۰ ، ۰۶:۲۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
یوســف بعــد از مدتهــا خریــد کــرده بود.بهــم گفــت: خانوم!ناهــار مــرغ درســت مــی کنی؟هنــوز
ِ
آشـپزی بلـد نبودم.امـا دل رو زدم بـه دریـا و گفتم:چشـم...مرغ رو خـوب شسـتم و انداختـم تـوی
ِ روغن.سـرخ و سـیاه شـده بـود کـه آوردمـش سـر سفره.یوسـف مشـغول خـوردن شـد. مـرغ رو بـه
ســنگ شــده بــود و کنــده نمیشــد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۰ ، ۱۹:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

امیــن روزهــا وقتــی از ادارہ بــه مــن زنــگ مــیزد و میپرســید چــه مــی کنی؟

اگــر میگفتــم کاری را دارم انجــام میدهــم

میگفــت: نمیخواهد!بگــذار کنــار، وقتــی آمــدم بــا هــم انجــام میدهیــم.
میگفتم:چیــزی نیســت، مثــلاً فقــط چنــد تکــه ظــرف کوچــک اســت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۰ ، ۰۸:۴۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

هرچــی درســت مــی کــردم مــی خــورد حتــی قلــوہ ســنگ!اولین غذایــی کــه بعدازعروســی مــان
درسـت کـردم اسـتانبولی بـود.از مـادرم تلفنـی پرسـیدم ولـی شـده بـود سـوپ...آبش زیـاد شـدہ بـود... منوچهـر مـی خـورد و بـه بـه و چـه چـه مـی کـرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۴۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 فرازی از وصیت‌نامه :

من دراین راهی که انتخاب کرده‌ام
سختـی بسیار ڪشیده‌ام ؛
خیلی محرومیت‌ها لمس نموده‌ام .
همه‌ ی هدفم این است ڪہ
زحمــاتم از بین نرود ...
از خـــدا می‌ خواهم ڪہ
حتماً این کارها را از من قبول کند
و اجــرم را بـدهد ...!
اجر من تنها با شهــادت ادا میشود
و اگر در این راه شهیــد نشوم
همه زحمـاتم هـدر رفته است ...

#شهید_سردار_غلامعلی_پیچک

◽️تاریخ ولادت  : ۱۳۳۸
◽️محل ولادت : تهران
◽️تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۰۹/۲۰
◽️محل شهادت : قاسم‌آباد
فرمانده محور عملیاتی سپاه غرب
◽️عملیات :مطلع الفجـر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۱۹:۰۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ﺟﺎﯼ " ﺷﻬید ﻫﻤﺖ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ‌ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ...🌹

💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ ...🌹

💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۱۷:۰۱
داود احمدپور