مرغ سفت
پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۷ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
یوســف بعــد از مدتهــا خریــد کــرده بود.بهــم گفــت: خانوم!ناهــار مــرغ درســت مــی کنی؟هنــوز
ِ
آشـپزی بلـد نبودم.امـا دل رو زدم بـه دریـا و گفتم:چشـم...مرغ رو خـوب شسـتم و انداختـم تـوی
ِ روغن.سـرخ و سـیاه شـده بـود کـه آوردمـش سـر سفره.یوسـف مشـغول خـوردن شـد. مـرغ رو بـه
ســنگ شــده بــود و کنــده نمیشــد.
ِ
دنــدون گرفتــه بــود و باهــاش کلنجــار مــی رفت.مــرغ مثــل
تــازه فهمیــدم قبــل از ســرخ کــردن بایــد آب پــزش میکردم.کلــی خجالــت کشــیدم. امــا یوســف
میخندیــد و میگفت:فــدای ســرت خانــوم!
مجموعه طلایه داران جبهه حق 7کتاب شهید یوسف سجودی
۰۰/۰۹/۲۵