دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

یاد یاران 1

جمعه, ۲۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۲۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

کامیون‌ها پشت سر هم در جاده شهید صفوی به سمت شلمچه حرکت می‌کردند. پشت کامیون‌ها جای سوزن انداختن نبود. هر کامیونی پذیرای چهل پنجاه رزمنده با تجهیزات کامل بود. کیپ تا کیپ بچه‌ها نشسته بودند و مشغول ذکر و تلاوت قرآن و دعا بودند. در این بین بازار عقد اخوت هم داغ داغ بود. عقد اخوت با بچه هایی که خیلی‌هایشان تا ساعاتی دیگر مهمان ارباب بودند.

🌷بعضی‌ها هم آمال و آرزوهاشان را بر زبان جاری می‌کردند و عمق نگاه زیبایشان را به رخ تاریخ می‌کشیدند. یکی می‌گفت ای کاش مثل علی اکبر (ع) فدای دین شوم، دیگری آرزوی شهادت مثل خود سیدالشهدا را داشت و می‌خواست بی‌سر به لقاء الله برسد.

🌷اما یکی بلند شد و گفت: ایام فاطمیه است، ای کاش می‌شد نشانه ای به سینه و بازو و پهلو با خود برمی‌داشتیم تا شرمنده مادرمان نباشیم. همین‌طورم شد. اکثر جنازها یا از پهلو یا از سینه و یا از بازو مورد اصابت قرار گرفته بودند. درست مثل مادرشان فاطمه زهرا (س).

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۲۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی