دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «کربلایی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

رفت پیش یک دعانویس شکایت داشت گفت : آقا برای من یه دعا بنویس تا از شر این شوهرم نجات پیدا کنم شب موقعی که میاد خونه مثل سگ میمونه , منو کتک میزنه , زندگیمو به آتیش کشیده هر کاری می کنم فایده نداره , روز خوش ندارم

راستش اگه یه دعا بنویسی آروم بشه ممنون میشم خانمه گفت ,گفت, گفت

دعا نویس نگاه کرد , نگاه کرد , نگاه کرد آخر سر بهش گفت :برای تو یه دعا دارم آب روی آتیشه ولی یه شرط داره برای دعای تو, دوتا دونه تار موی سیبیل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۵۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

پشت فرمون داشتم رانندگی میکردم با دوستم هم گرم صحبت بودم حواسم نبود این صحبت کردنها سرعت مرا به شدت پایین آورده بود و پشت سرم ترافیک درست کرده بودم

جوانی با ماشینش سمت راست من در حالی که داشت سبقت می گرفت رو کرد به من با صدای بلند فریاد زد و گفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

زمستان بود از بالای ارتفاع از میان برفها به سمت شهرراهی بودم همینطور که داشتم ارتفاع را پایین میامدم دیدم از سمت راست من با فاصله گرگی شتابان به سمت من می آید در همان لحظه فهمیدم گرسنه است مرا انتخاب کرده فوراً فکر کردم لباس روی خودم را ازتنم خارج کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۴۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

باید زندگی کرد
پسر به بابا گفت می خوام ببرمت کربلا پدر خوشحال شد و قبول کرد کارها برای رفتن انجام شد چیزی نمونده بود به وقت حرکت

پدر به پسر گفت پسر میشه منو ببری روستا

پسر قبول کرد با ماشین بابا رو برداشت و برد روستاشون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۱۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
روز اول سال تحصیلی بود وارد کلاس شدم همان لحظه اول متوجه شدم که یکی از دانش‌آموزان با جلف بازی باعث خنده دیگران میشود و مابقی بچه ها هم از جلف بازی او راضی هستند و او را مسخره میکنند

آن دانش آموز هم راضی است که مسخره شود حتی کاری می کند تا مسخره اش کنند باور کرده که خنگ است بچه ها هم او را به عنوان خنگ خطاب می‌کنند

به فکر فرو رفتم و با او چه کار کنم تا ساعت آخر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۱۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی وقت‌ها بعضی از آدم‌ها را باید به شیوه‌ای خاص آگاه کرد. ا
پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۵۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ویژه تا نیمه شعبان(8)

شهید مهدی نور حق

خدایا عجب دردی دارم ! از یک سو باید بمانم تا شهید آینده شوم و از سوی دیگر باید شهید شوم تا آینده بماند . هم باید امروز شهید شوم تا فردا بماند و هم باید بمانم تا فردا شهید نشود . خدایا ! چه می شد امروز شهید می شدم و فردا زنده می شدم تا دوباره شهید شوم .
سلامتی ولی نعمتمان امام زمان عج صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۷
داود احمدپور

بنام خدا

شهید مهدی منتظر قائم
نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام زمان (عج) به‌دنبال عملیات تفحص می‌رویم اما فایده نداشت. خیلی جست‌وجو کردیم پیش خود گفتیم یا امام زمان (عج) یعنی می‌شود بی‌نتیجه برگردیم؟ در همین حین 4 یا 5 شاخه گل شقایق را دیدیم که برخلاف شقایق‌ها، که تک‌تک می‌رویند، آنها دسته‌ای روییده بودند. گفتیم حالا که دستمان خالی است شقایق‌ها را می‌چینیم و برای بچه‌ها می‌بریم. شقایق‌ها را کندیم. دیدیم روی پیشانی یک شهید روئیده‌اند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید مهدی منتظر قائم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
افلاطون در زمان خودش برای مردم طبیبی توانمند بود مردم با مشکل بیماری که روبرو می شدند افلاطون برای آنها نسخه می‌نوشت و نسخه ی او افاده می کرد و خوب می شدند تا این

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۵۹
داود احمدپور

 شهید مهدی صابری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۸
داود احمدپور