دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۷۷ مطلب با موضوع «مسیح کردستان» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

تصاویری ازسردار شهید محمد بروجردی

💠 #تیمسار_ظهیرنژاد بلافاصله گفت: "این جوان ها از روی احساسات حرف می زنند، چون تخصصی از فنون نظامی ندارند. گزارش های فرمانده سپاه #قصرشیرین هم اعتبار زیادی ندارد."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۰ ، ۰۸:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بروجردی از #مالکیان خواست مشاهدات خود را از مرز #قصرشیرین گزارش دهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۰ ، ۱۷:۴۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

بروجردی] برای چندمین بار نامه به تهران مخابره کرد. تاکید می کرد گزارش را به #فرمانده_کل_سپاه برسانند. تلفن دست گرفت و شماره #قرارگاه_ارتش را گرفت؛ خطی که #صیادشیرازی خودش گوشی را برمی داشت. لحن کلامش نشان می داد در این دو سه روز چقدر روی این مسئله باهم صحبت کردند.

- دیروز عراقی ها یک اردوگاه نظامی ما را مقابل #قصرشیرین زدند. از پاسگاه های شمال غرب بگیر بیا تا ته #مهران. از #مرتضی_رضایی دعوت کردم بیاید. شما هم از #بنی‌صدر بخواه. فعلا که رابطه شما با او حسنه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۰ ، ۱۶:۳۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

گزارش به کلی سری #ناصر_کاظمی را که ورق می‌زد، باورش می شد اکنون عراقی ها در ارتفاعات #نوسود، به ویژه #شمشی حضور دارند. باز شروع کرد به قدم زدن در اتاق فرماندهی. این سومین بار بود که #ظریفیان وارد می شد و کاغذی به او می داد. «پس حمله به #پاسگاه_مرزی_ژاندارمری چه صیغه‌ای است؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🔸سعید که از دفتر فرماندهی خارج شد #بروجردی به #هدایت سفارش کرد مراقب او باشد تا دوباره #کومله شکارش نکند.

شهید بروجردی در مقام یک برادر (2)

شبی که فرمانده یک محور عملیاتی از پاکسازی برمی‌گشت نزد #بروجردی رفت و گفت: " #سعید_بانه‌ای، دیشب در کمین #کومله گرفتار شد و تا آخرین نفس ایستاد. غرش می‌کرد و به دشمنی که تا یک ماه پیش از یاران او به شمار می آمدند، یورش می‌برد. از پشت صخره‌ای بیرون پرید که روی سرشان هوار شود، اما ناگهان به رگباری بدنش سوراخ سوراخ شد و آرام گرفت."

 

🔹 #بروجردی در خود فرو رفت. دوست داشت از سعید بیشتر بشنود. سربلند کرد و گفت: "جسدش را با عزت و احترام به روستایش ببرید تا روستائیان باور کنند او عضو #کومله نیست. به آن ها بگویید که سعید به عنوان یک #پیشمرگ_مسلمان_کرد به افتخار بر شهادت بوسه زد."

💠 یک دل نگرانی یا واقعیتی که #بروجردی تمایل نداشت باور کند. هرچه گزارش می آوردند رد می کرد یا حداقل تظاهر می کرد باور کردنی نیست. دو گروه فرستاد سمت مرز. نشانه ها ردپای #ضدانقلاب نبود. از طرفی، #عراق جرات نمی کرد ارتش خود را وارد معرکه کند. خیلی که بخواهد دخالت کند، تجهیز بیش از حد ضدانقلاب بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۰ ، ۰۹:۳۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

"من شاگرد بروجردی هستم"

بخشی از سخنان حاج همت
درباره شهید محمد بروجردی :
(تعبیرات عجیب و مهم حاج همت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۱۱:۴۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصیت شهید بروجردی؛ از تحصیلات حوزوی تا بنیانگذاری سپاه پاسداران انقلاب  اسلامی

💠 لحظه ای بعد، پانزده نفر از اعدامی‌ها جلو آمدند و اظهار ندامت کردند. #بروجردی به قاضی گفت: "اعدام اینها را به تاخیر بیندازید شاید نجات یابند."

- سخت است. دو ماه روی این پرونده ها کار کردم، اما اکنون چقدر خوشحالم. شب هایی که به زندان می آیی اجرای احکام رنگ و بوی دیگری دارد. به راستی تو چقدر ...

 

🔸 #بروجردی قاضی را در آغوش گرفت و از زندان بیرون رفتند. نماز صبح آن روز او طولانی بود و پر اشک. چقدر به التماس خدا افتاده بود. تا یک ساعت کسی جرات نزدیک شدن به او را نداشت. «به راستی که وسعت و عمق توبه بی انتهاست، انتهایی تا رحمت خدا.»

🔹 #بروجردی تا چند روز رد پای #سعید_بانه‌ای را دنبال کرد. زاغه مهمات را که منفجر کردند. دلش آرام گرفت و مطمئن شد سعید راه درستی را انتخاب کرده است. وقتی با او روبرو شد، اشک در چشم هایش حلقه زد و در آغوشش آرام گرفت. یک اسلحه کلاش دستش داد و گفت: "از امروز تو یک #پیشمرگ_مسلمان_کرد هستی آقا سعید. فرصتی است که بتوانی گذشته خود را جبران کنی."

💠 - حتما، حتما، آقای #بروجردی. این کار را خواهم کرد، گرچه هنوز همه همکارانت به توبه ام باور ندارند و نگاه مشکوک شان اذیتم می کند. کاری خواهم کرد که پرونده این نگاه ها برای همیشه بسته شود.

#بروجردی دو بازویش را محکم گرفت و گفت: "من به شما افتخار میکنم."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

💠 آن جوان با تردید جلو رفت. پاسدار پشت کرد و منتظر ماند. انگار داشت تحقیر می شدکه توسط اعدامی تنبیه شود. اعدامی چنان لگدی به پشت او زد که نیم متر به جلو پرت شد. لحظه ای بعد، با اشاره بروجردی دست اعدامی را به جوخه بست، پاسدار گفت: "اجازه می دهید تیر خلاص او را خودم شلیک کنم آقای #بروجردی؟"

 

🔸تا اعدامی نام #بروجردی را شنید، جا خورد. انگار خیلی دوست داشت او را از نزدیک ببیند. اشاره کرد که حرفی دارد. #بروجردی جلو رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۱۹:۳۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

💠 لحظه ای بعد، پانزده نفر از اعدامی‌ها جلو آمدند و اظهار ندامت کردند. #بروجردی به قاضی گفت: "اعدام اینها را به تاخیر بیندازید شاید نجات یابند."

- سخت است. دو ماه روی این پرونده ها کار کردم، اما اکنون چقدر خوشحالم. شب هایی که به زندان می آیی اجرای احکام رنگ و بوی دیگری دارد. به راستی تو چقدر ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۰ ، ۱۶:۵۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

آن جوان با تردید جلو رفت. پاسدار پشت کرد و منتظر ماند. انگار داشت تحقیر می شدکه توسط اعدامی تنبیه شود. اعدامی چنان لگدی به پشت او زد که نیم متر به جلو پرت شد. لحظه ای بعد، با اشاره بروجردی دست اعدامی را به جوخه بست، پاسدار گفت: "اجازه می دهید تیر خلاص او را خودم شلیک کنم آقای #بروجردی؟"

 

🔸تا اعدامی نام #بروجردی را شنید، جا خورد. انگار خیلی دوست داشت او را از نزدیک ببیند. اشاره کرد که حرفی دارد. #بروجردی جلو رفت.

- فرماندهای #کومله خیلی از شما وحشت دارند. شما در تصور ما یک خونخوار و بی رحم هستید.

بروجردی نگاه عمیقی به چشم هاش انداخت و گفت: "تو هنوز فرصت داری."

- گمان نمی کردم اما الان یقین دارم. می‌خواهم پیش از مرگی که خودم انتخاب کردم کاری کنم که جبران بعضی از اشتباهایم شود. من آدرس سه انبار مهمات #کومله را به شما می،دهم که شبانه آن ها را منفجر کنید.

 

🔹 #بروجردی طناب دور کمرش را باز کرد و گفت: "توبه یعنی همین. بگو، بگو."

اشک در چشم های آن جوان کرد حلقه زده و او را به وجد آورده بود.

- باهم میرویم و آن ها را منفجر می‌کنیم. این طوری بهتر نیست؟

- یعنی شما به من اعتماد می کنید؟

#بروجردی هدایت را صدا زد و گفت: "او را به اتفاق چند #پیشمرگ به منطقه ای که آدرس می دهد، ببرید."

اعدامی ها زل زده بودند به آن جوان که اسمش #سعید_بانه‌ای بود. سعید از جوخه فاصله گرفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۰ ، ۰۹:۵۰
داود احمدپور