مسیح کردستان 40
بسم الله الرحمن الرحیم
💠 لحظه ای بعد، پانزده نفر از اعدامیها جلو آمدند و اظهار ندامت کردند. #بروجردی به قاضی گفت: "اعدام اینها را به تاخیر بیندازید شاید نجات یابند."
- سخت است. دو ماه روی این پرونده ها کار کردم، اما اکنون چقدر خوشحالم. شب هایی که به زندان می آیی اجرای احکام رنگ و بوی دیگری دارد. به راستی تو چقدر ...
🔸 #بروجردی قاضی را در آغوش گرفت و از زندان بیرون رفتند. نماز صبح آن روز او طولانی بود و پر اشک. چقدر به التماس خدا افتاده بود. تا یک ساعت کسی جرات نزدیک شدن به او را نداشت. «به راستی که وسعت و عمق توبه بی انتهاست، انتهایی تا رحمت خدا.»
#بروجردی تا چند روز رد پای #سعید_بانهای را دنبال کرد. زاغه مهمات را که منفجر کردند. دلش آرام گرفت و مطمئن شد سعید راه درستی را انتخاب کرده است. وقتی با او روبرو شد، اشک در چشم هایش حلقه زد و در آغوشش آرام گرفت. یک اسلحه کلاش دستش داد و گفت: "از امروز تو یک #پیشمرگ_مسلمان_کرد هستی آقا سعید. فرصتی است که بتوانی گذشته خود را جبران کنی."
💠 - حتما، حتما، آقای #بروجردی. این کار را خواهم کرد، گرچه هنوز همه همکارانت به توبه ام باور ندارند و نگاه مشکوک شان اذیتم می کند. کاری خواهم کرد که پرونده این نگاه ها برای همیشه بسته شود.
#بروجردی دو بازویش را محکم گرفت و گفت: "من به شما افتخار میکنم."