دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مسیح کردستان 48

شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

تصاویری ازسردار شهید محمد بروجردی

💠 #تیمسار_ظهیرنژاد بلافاصله گفت: "این جوان ها از روی احساسات حرف می زنند، چون تخصصی از فنون نظامی ندارند. گزارش های فرمانده سپاه #قصرشیرین هم اعتبار زیادی ندارد."

سپس پوزخندی زد و گفت: "قربان، کار ارتش به کجا رسیده که از یک استوار نظر بگیرد."

نگاه تیمسار به چهره #هدایت متمرکز شد و پرسید: "شما، شما جوان. منبع اطلاعات شما از کجاست؟"

هدایت با اعتماد به نفس پاسخ داد: "خلبان های پایگاه #باختران."

ناگهان #تیمسار_فکوری سرجلو آورد و کنجکاو شد. حرف هایی از هدایت می شنید که می توانست باور کند. ناخودآگاه رو به #بنی‌صدر کرد و گفت: "اگر از تمام خطوط مرزی عکس هوایی بگیریم لزومی ندارد با حدس و گمان تصمیم بگیریم."

ظهیرنژاد به صندلی تکیه داد و گفت: "صلاح مصلحت خویش خسروان دانند."

 

🔸و بعد #کاظمی و #متوسلیان زدند زیر خنده. #رجایی که هم چنان ترجیح می داد شنونده باشد پیشنهاد داد: "خب بهتر است این مشاهدات پاسدارها را ما هم از نزدیک بازدید کنیم. ضرری که ندارد."

نخست وزیر این حرف را به گونه ای بیان کرد که کسی مخالفت نکند، حتی رئیس جمهور. جلسه کمی از حالت رسمی خارج شد و به خوش و بش های غیر رسمی کشید. #ظهیرنژاد سمت هدایت رفت و با لبخند شیرینی به او گفت: "شما جوان ها تا ما را به کشتن ندهید ول کن نیستید. من می دانم شما با اعتماد حرف می زنید. از صمیم قلب دوستتان دارم اما من در تصمیم های نظامی تابع قوانین خودم هستم و از مخالفت های من دلخور نشوید."

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۱۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی