دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۱۰۹ مطلب با موضوع «حکایت زیبا» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 
خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی کرد که مردی از امت او سه دعایش نزد من مستجاب است. پیامبر آن مرد را از این مطلب آگاه ساخت. مرد نیز پیش همسر خود رفت جریان را به وی نقل کرد زن اصرار کرد که یکی از دعاها را درباره ایشان انجام دهد. مرد هم پذیرفت.
آنگاه زن گفت از خدا بخواه من از زیباترین زنان باشم.
مرد دعا کرد زن زیباترین زمان خود گشت. چندان نگذشت شدیدا مورد توجه پادشاهان هواپرست و جوانان ثروتمند و عیاش قرار گرفت.
به شوهر پیر و فقیر خود اعتنا نمی کرد و روش ناسازگاری و بدرفتاری را به همسرش در پیش گرفت.
مرد مدتی با او مدارا نمود هنگامی که دید روز به روز اخلاق او بدتر می شود دیگر رفتارش قابل تحمل نیست، دعا کرد خداوند او را به

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۳۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

#مجنون_و_شتر

روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و با دلی لبریز از مهر به جاده زد.
 در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد. شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت.
 او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید به سوی آبادی بازمی گشت و خود را به بچه اش می رساند. مجنون هر بار که به خود می آمد در می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است. 
او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست ؛پس اورا رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد.....

به راستی مولانا با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و عشق معنوی حق ، همان لیلی است. تن ما همان شتر است و وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است. وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم، به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم.
بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

نمرود با دخترش (رعضه) نشسته بودند و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) را نگاه می‌کردند.

دختر نمرود بالای بلندی ایستاد تا ماجرا را به خوبی ببیند، دید که ابراهیم(علیه السلام) در میان آتش است اما در محوطه آتش، گلستانی ایجاد شده است.

دختر نمرود گفت: ای ابراهیم این چه حالی است که آتش تو را نمی‌سوزاند؟
حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: زبانی که به ذکر خداوند گویا باشد و قلبی که معرفت خدا در او باشد آتش در او اثر ندارد.
دختر نمرود گفت: من هم مایل هستم با تو همراه باشم.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: بگو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۱۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
مرد فقیری به شهری وارد شد، هنوز خورشید طلوع نکرده بود
و دروازه شهر باز نشده بود.
پشت در نشست و منتظر شد، ساعتی بعد در را باز کردند،
تا خواست وارد شهر شود،
جمعی او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهی بردند،
هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابی نشنید
اما در کاخ دید که او را بر تخت سلطنت نشاندند
و همه به تعظیم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبیدند.
چون علت ماجرا را پرسید! گفتند:
«هر سال در چنین روزی، ما پادشاه خویش را این گونه انتخاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۲۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

روزی حضرت سلیمان با لشکریان خود بر مرکب باد می گذشت . کشاورزی را دید که با بیل کار میکند و هیچ به عظمت سلیمان و سپاه او نمی نگرد. سلیمان در شگفت شد و گفت: ما از هر جا که گذشتیم کسی نبود که ما را و بزرگی ما را نظاره نکند . و پیش خود گفت این مرد یا خیلی زیرک و دانا و عارف است یا بسیار نادان و جاهل ....

پس فرمان ایست داد. سلیمان فرود آمد و گفت : ای جوانمرد جهانیان را شکوه و هیبت ما در دل است و از سیاست ما می ترسند. چون بزرگی ما را ببینند در شگفت شوند. و تو هیچ به ما ننگری و تعجب نکنی؟و این نوعی بی اعتنائی است که همی کنی .

آن مرد گفت :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران علیه السلام وحى فرستاد که:
اى موسى! آیا هرگز عملى از براى من بجاى آورده اى؟
عرض کرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام، روزه را براى تو گرفته ام و صدقه داده ام و ذکر تو نموده ام.

خطاب شد: اما نمازت، دلیل بر خداپرستى توست و روزه، سپر آتش است از براى تو، و صدقه، سایبان است از برایت در قیامت، و یاد من نور است از براى تو، پس کدام عمل از براى من به جاى آوردى؟
موسى علیه السلام عرض کرد: پرودگارا مرا راهنمایى کن بر عملى که از براى تو باشد.

از طرف خداوند به او خطاب شد:

آیا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى؟
آنگاه حضرت موسى علیه السلام متوجّه گردید که افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خداوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد.


#جامع_الاخبارص128

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۱۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود ، جوانی از آنجا می گذشت ... ؛

💐 جبرئیل گفت این جوان را می شناسی؟ این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخا به نفع تو تمام شد ؛
☘️ یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و به او هدایــای بی شماری داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود 

🌸 در آن حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید ؛ جبرئیل گفت: ای یوسف ، تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی ، حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز 5 باز نماز می خواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند ... !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۹:۱۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 


یکی تعریف می کرد: 

کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله ای افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد 
بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید، اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد.
دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد

به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم !بلافاصله به سویم حـرکت کرد!! در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد !
بچه آمد و شکلات را گرفت!

به پدرش گفتم من قصد اذیت او را نداشتم!
او گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی،اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است!
کار تو باعث می گردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر به کسی اعتماد نکند.

حال نمازی که میخوانیم فرشته های بالای سرمان عزا میگیرندکه چه کنند؛
ایاک نعبد را جزء عباداتم بنویسند
 یاجزء دروغهایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۳۳
داود احمدپور

زن بدکاره و عنایت رسول خدا صلی الله علیه و آله

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

مولای من ! چگونه در آتش آرام گیرم در حالی که همه امید من عفو و گذشت توست ، عفو و گذشتی که به طور مکرّر در قرآن مجید به گناهکاران پشیمان وعده داده ای ؟

پروردگارا ! چه بسیار تهی دستان و بیچارگانی که به مردمان دل بستند و به عطا و عفو و گذشت آنان امیدوار شدند و دست خالی و محروم نماندند ، چه رسد به کسی که دل به تو بندد و به گذشت و عفو و عطای تو امیدوار شود .

عطار در کتاب « الهی نامه » روایت می کند : زنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۲۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
رفته بودم فروشگاه
یه پیرمرد با نوهش اومده بود خرید
پسره هی سر و صدا میکرد، پیرمرد میگفت: آروم باش فرهاد آروم باش عزیزم
جلوی قفسه ی خوراکی ها پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد میکرد 
پیرمرده گفت: آروم فرهاد جان دیگه
چیزی نمونده خرید تموم شه 
دم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید
چند تا از بسته های خرید افتاد زمین پیرمرده باز گفت: فرهاد آروم تموم شد
دیگه داریم میریم بیرون
بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش
پیرمرده با یه قیافه ای منو نگاه کرد و گفت:
عزیزم فرهاد اسم منه،اون اسمش سیامکه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۳۵
داود احمدپور