دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

دروغ لطف خدا را به غضب خدا تبدیل میکند

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۳۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
 


یکی تعریف می کرد: 

کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله ای افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد 
بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید، اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد.
دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد

به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم !بلافاصله به سویم حـرکت کرد!! در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد !
بچه آمد و شکلات را گرفت!

به پدرش گفتم من قصد اذیت او را نداشتم!
او گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی،اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است!
کار تو باعث می گردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر به کسی اعتماد نکند.

حال نمازی که میخوانیم فرشته های بالای سرمان عزا میگیرندکه چه کنند؛
ایاک نعبد را جزء عباداتم بنویسند
 یاجزء دروغهایم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۱۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی