طنز در اسارت 17
بسم الله الرحمن الرحیم
هیتر یا هیتلر ؟ 😂
در اردوگاه موصل ۳ داخل آسایشگاه آب گرم نداشتیم.یکی از بچهها با ۲ تکه حلبی و مقداری سیم برق که از داخل پریزها بیرون کشید،یک هیتر برقی درست کرد. هروقت نیاز به آب گرم داشتیم،حلبیها را داخل یک پارچ پلاستیکی پر از آب میگذاشتیم و ۲ سر سیم را داخل پریز برق میکردیم.طبیعی بود که هیتر برق زیادی مصرف کند.قسمتی از گوشه آسایشگاه را با گونی از سالن مجزا کرده و اسم آن را حمام گذاشته بودیم
بالاخره یکروز عراقیها توسط جاسوسهایشان متوجه شدند که ما با این روش آب گرم میکنیم.موقع داخلباش، پنج نفر از آنها وارد آسایشگاه شدند.داخل کولهها و زیر پتوها را گشتند تا المنت را پیدا کنند،اما موفق نشدند
فردای آنروز موقع بیرونباش،درمحوطه مشغول قدم زدن بودیم.یکی از سربازهای عراقی از در رفاقت با من وارد شد.پک محکمی بسیگارش زد و بالبخند گفت:تعال قاسم تهرانی(قاسم تهرانی بیا)
-نعم سیدی(بله، آقا)
-واحد سؤال عندی ایاک(یک سؤال ازتو دارم)
-تفضل(بفرما)
-صدق(راستش را میگویی؟)
-صدق(راست میگویم)
-هل تعرف هیتر؟(میدانی هیتر چیست؟)
-نعم! (بله)
- وَن؟ (کجاست؟)
-چان قائد آلمان، مات! (رهبر آلمان بود، مرد)
-قندره علی رأسک! مو هیتلر، هیتر کهربا.(کفش توی سرت بخورد، هیتلر نه ، هیتر)
-لا، أنا اعرف فقط هیتلر قائد آلمان(نه من نمیدانم هیتر چی هست! من فقط میدانم هیتلر رهبر آلمان بوده)
بچهها که متوجه شدند او را دست انداختهام،از خنده رودهبر شده بودند. سرباز عراقی نگاهی به بچهها کرد وفهمید که سر کار رفته است،چند تا پس گردنی بمن زد وگفت:یالا روح ازمال ابن حمار. (یالا برو، کره خر!!)