دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۶۳۰ مطلب با موضوع «ستارگان هدایت» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

 نامی که لرزه بر اندام دشمن می انداخت

🌷 شهید عثمان فرشته یکی از قهرمانان جنگ کردستان است که با ایثار خون خود، راه هرگونه نفوذ بدخواهان و جدایی طلبان را به خطه کردستان سد نمود و سرانجام در این راه جان باخت.


🌱 او که‌ زاده خانواده‌ای مستضعف و رنج ‌کشیده‌ در روستای دله مرز* از توابع شهرستان سروآباد بود، با بلند نظری وحریت، تلاش گروهک‌های جدایی طلب را ناکام گذاشت و همسنگری با سرداران شهید محمد بروجردی، حاج احمد متوسلیان و حسن رستگار پناه را برهمکاری با ضد انقلاب در قبال وعده‌های اغواگر ترجیح داد و سرمشق وطن‌پرستان و ایران دوستان شد.


⚪️ حریت وآزادگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۳ ، ۲۱:۵۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

بخشی از گلوله هایی که روی سر ما می‌ریزند غنائمی است که از ارتش گرفته‌اند. سرهنگ ستاری پادگان را محکم گرفته و وا نمی‌دهد. او افسر با دل و جراتی است.
جوانی ریش تراشیده و سبیل کوتاه وارد شد و به #متوسلیان گفت: "دارند پیشروی می کنند."
- نیروها را از پادگان خارج کن و در همان محلی که شناسایی کرده بودیم آماده باش، بپا سمت خانه های مردم تیراندازی نکنی.

🔸 #عثمان با لهجه غلیط کردی گفت: "بیست روز است در انتظار چنین لحظه ای هستیم. معطل کنیم، می آیند بالا سرمان و تیر خلاص میزنند."
#متوسلیان نگاهی به چهره برافروحته آن پیشمرگ انداخت و گفت: "باید فرقی بین ما و آن ها باشد. آن ها مردم را سپر بلای خود قرار دادند، اما ما برای نجات مردم آمده ایم."
بروجردی خیلی کنجکاو و مشتاق به نصیحت های او به #عثمان_فرشته گوش می داد. آرامش را در چهره #عثمان هم می دید. او به حدی در منطقه فعال شده بود که اسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۳ ، ۲۱:۵۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

اولین تیر آذربایجانی‌ها را یاغچیان به‌سوی عراقی‌ها شلیک کرد!


🔹از قبول مقام فرماندهی تیپ عاشورا خودداری نمود و در جواب همرزمانش گفت: 
هر کجا بگویید کار می‌کنم، ولی با من از قبول مسئولیت حرفی نزنید.

مرتضی یاغچیان در طول عملیات‌های گوناگون درایت و قدرت فرماندهی خود را بخوبی به اثبات رساند به‌گونه‌ای که اکثر فرماندهان سپاه بر این قضیه اذعان داشتند.

🔹شهید یاغچیان در مناجات‌هایش با خداوند می‌گفت:
بهتر از جانم چیزی ندارم که تقدیم کنم چراکه آن‌هم به تو تعلق دارد؟


🌷مرتضی یاغچیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 اصرار برای دیدن آقای خامنه‌ای‼️

 فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم»
حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»
 «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره».
حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟

🌷 شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۲۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
حق ستان
شــایعه کــرده بودنــد «وابســـته رژیـــم شـــاه»
اســت و بایـد اموالـش مصــادره شــود. چندین
خانـه و ویـلا در کـرج داشـــت. یـک کارخانـه
بـزرگ هـم داشـت. عــده ای از کارگرانــش راه
افتــاده بودنــد و بــه بهانــه طاغوتی بـودن می
خواســتند کارخانـه را از چنگش بیرون بیاورنــد؛
کاری کـه در جاهـای دیگـر کشـور هم انجـام و
باعـث نابـودی کارخانـه هـا شـده بود. دلایلــش
را کــه بــرای دادگاه اقامـه کـرد، ســیدابراهیم
حکـم را برگردانـد. امـوال مصـادره ای را پـــس
دادنـد، بـدون تعـارف. چـون پـای «حـــق» در
میـان بـود و دادسـتان جـــوان روی حـق مردم،
خیلــی حســــاس بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۳ ، ۱۳:۲۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
کار بدون توقع
بــا وجــود فضــاى رســمى دادســتانى،فضایــى صمیمــى را بــه وجــود آورده بــود. بــه خاطــر ویژگــى هــاى اخلاقى اش،دیگــران بــه راحتــى مى توانســتند رابطــه برقــرار کننــد. هیــچ کســى در ســخت کوشــى و دقــت در کار قضایــى بــه پــاى او نمى رســید. هــر روز از صبــــح علــى الطلــوع ســر کار حاضــر مى شــد.
۱۸سـاعت کار کـــردن )آن هـــم کار پرمشـــغله ایشـــان واقعا دشـــوار بــــود.قلبـــا عقیـــده داشـت کـه بایـــد خودش را بـــه ســـختى بیاندازد، تـا یـــک گوشـه ازمملکـــت پـا بگیـــرد. بـا اینکـه دائمـــا سـر و کارش بـا مجـرم و متهـم بـود، در نهایـــت احتـرام و در عیـن حـــال بـا قاطعیـت و قانونمـــدارى، بـــا آنهـا رفتـــار میکرد
------
از طــرف آقای خلخالــی حکــم داشــتند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۳ ، ۱۹:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
بی تعارف، حتی با رئیس جمهور
مســئول دفتــر رئیس جمهـور پشــت خـط بـود.ســید ابراهیــم بیسـت ســاله، دادســتان کـرج،تلفـــن را برداشــت. «شــما فلانــی را بازداشــت کردیــد؟ رئیــس جمهــور دســتور مــی دهــد هــرچه زودتر آزادش کنید.» در ذهنــش مــرور کــرد و یـادش آمـد ایـن آقا تخلــف ســنگینی داشــته و از نزدیـکان رئیـس جمهـور اسـت. بعـد گفــت:«بــه آقـای بنی صدر ســلام بنــده را برسـانید و
بگویید این تصمیم دادســتان و قاضــی اســت و هیـچ کـس حــق لغــو حکـم قاضـی را نـدارد.»
مسـئول دفتـر رئیـس جمهـور کـه عصبانی شــده بــود، بـا لحــن تنـدی خطاب بـه او گفت: «شـمامــی فهمیــد چــه مــی گوییــد؟! ایـــن دســـتور رئیــس جمهـــور اســـت.» او هــم بـــا آرامــش همیشــگی جــواب داد: «ایــن خواسـته رئیـس جمهـور، دخالـت در کار دادسـتانی اسـت و قانـون بــه ایشــان  چنیـن حقـی نمـی دهـد.» مسـئول دفتــر کـــه از قاطعیــت او عصبانــی شــده بــود، بــدون خداحافظــی ارتبــاط را قطــع کــرد و بنــی صـدر هـم دیگـر پیگیـر آزادی آن فــرد نشـد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
گــره گشــایی از کار ولــی نعمتــان انقــلاب
تـازه انقـلاب شــده بـود و اقتصـاد کشـور رونق لازم را نداشــت. عـده ای هم از روســتاها بـــه شـــهرها آمـــده بودنـــد و بـــه دنبـــال کار بودنـد. پیاده روهــای اصلــی کــرج پــر شــده بــود از دسـت فروشهایی کــه عبــور و مــرور مــردم را بــا مشــکل رو بـه رو کــرده بودنــد.
سید ابراهیم ایــن گــره را بــاز کــرد،امــا نـه بــا دنــدان،بلکـه بـا دسـت دســتور داد، جایی را بــرای دسـت فروشــها پیــدا کننــد تـا بـه آنجــا منتقــل شــوند. بــا ایــنکار هــم زندگــی و رفــت و آمــد مـردم راحـت شـد، هــم دسـتفروش های مســتضعف از کار بیــکار نشــدند. آنروزهـا امام به مسـئولین ســفارش کــرده بــودکــه اینهـا ولـی نعمتـان انقـلاب هسـتند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۴۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
دادستان جوان انقلاب
وقتـی مسـئولیت دادسـتانی کـرج را بـه عهـده گرفــت فقــط ۲۰ســال داشــت. جوانتریــن دادسـتان انقـلاب بـود آن هـم در شـهری مثـل کـرج. بســیاری از طاغوتـی ها در کــرج ملک و املاک داشــتند. پاتـوق بســیاری از ســاواکیها و ضـــد انقـــلاب هــم کــرج بـــود. بـا ایـنحــال سـید ابراهیـم جــوان از پـس مدیریــت دادســتانی بــه خوبــی برآمد. آیت ا... قدوســی کــه آن روزهــا دادســتانی کل انقــلاب را بــه عهده داشت از عملکــردش راضــی بـود، بـرای همیــن دادســتانی اســتان همــدان را همزمان بـــه عهـــدهاش گذاشـــت. ســید ابراهیــم بــا اینکــه بــه ظاهــر جــوان بــود امــا عاقلانـــه
تصمیــم می گرفــت و دچــار احساســات نمی شــد. همیــن ویژگـی بــود کــه نظــر آقــای قدوســی را جلـب کــرده بـود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۲۰:۳۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
کار و درس و زندگی
پــدرش از منبــرى هــاى معــروف خراســان بــود. هنــوز ســید ا براهیــم پنــج ســالش
تمــام نشــده بــود کــه درگذشــت، امــا پــدر، دو پســر و دو دختــرش را طــورى تربیــت کــرده بــود کــه بــا ســختى آشــنا بودنــد و نازپــرورده نبودنــد. ســید ابراهیــم تابســتان ها بــراى خــودش کار و کاســبى راه انداختــه بــود؛ از دستفروشــى در خیابان هــاى منتهــى بــه حــرم امــام رضــا علیه الســلام تــا کار طاقــت فرســا در مرغــدارى.
بعدهــا کــه طلبگــى را انتخــاب کــرد هــم تابســتان هایــش را بــه کار مى گذرانــد.
خــرج و مخــارج خانــه و پــول کتاب هــاى درســى اش را از ایــن راه بدســت مــى آورد.
آن روزهــا زندگــى کــردن بــا ۵تومــان شــهریه ســخت بــود. دیــر بــه دیــر مى
توانســت بــراى مــادر و خواهــرش گوشــت و برنــج بخــرد. هــر از چنــد گاهــى کــه
حــق الزحمــه خوبــى بــه دســتش مى رســید کمــى گوشــت مى خریــد و بــه
خانــه مى بــرد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۲۰:۱۷
داود احمدپور