دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۱۰۹ مطلب با موضوع «حکایت زیبا» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الر حیم

 #رعایت_حق_همسایه

پیامبر خدا صل الله علیه و آله در مدینه سکونت داشتند و روز به روز بر عظمت و پیشرفت اسلام افزوده می شد. یکی از مسلمین ، از اهالی مدینه بود، همسایه بدی داشت که از آزار او در امان نبود نزد حضرت آمد و از همسایه‌ اش شکایت کرد و گفت من همسایه ای دارم که نه تنها خیری از او به من نمی‌ رسد ، بلکه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم. پیامبر صل‌ الله علیه و آله به امیرالمومنین علی علیه السلام و ابوذر و سلمان و یک نفر دیگر که راوی می گوید: به گمانم که مقداد بود فرمودند: به مسجد بروید و با صدای بلند فریاد بزنید: لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لَمْ یَأْ مَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ. هرکه همسایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد. مولا به همراه آنها به مسجد رفتند و سه بار با صدای بلند، این دستور حضرت را به سمع مردم رساندند. امام صادق علیه السلام پس از نقل این داستان، با دست خود اشاره به اطراف کرد و فرمود: تا چهل خانه در چهار طرف، همسایه به حساب می آیند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۱۵:۰۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ما_مومن_هستیم؟

فردی برای امام صادق علیه‌ السلام خبر آورد که فلانی در میهمانی علیه شما سخن میگوید. آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: حتما اشتباه شنیدی! گفت نه مطمئن هستم آقا فرمود شاید تاریک و شلوغ بوده و اشتباه فهمیدی. گفت نه یقین دارم! امام فرمود شاید در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده! گفت نه در آرامش و اختیار بود. امام صادق علیه السلام آن قدر بهانه آوردند،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۹ ، ۱۸:۰۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 #عنایت_امام_زمان

شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه در اثبات الهدی ، جلد هفت میگوید: در ایام جوانی دچار بیماری سختی شدم . طوری که در مرز مرگ قرار گرفته بودم و خانواده ، از بهبود وضع سلامتی‌ ام نا امید شدند. با آن حالم توسلی به چهارده معصوم علیهم السلام پیدا کردم . بین خواب و بیداری رسول الله صل الله علیه و آله و ائمه را دیدم . به آنها سلام داده و با هر کدام مصافحه نمودم. خصوصا با

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۹ ، ۰۵:۵۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

لا_اله‌_الا_اللّه

بزرگی‌ به شاگردان خودش عقیده می آموخت ، لا اله الا الله یادشان میداد، آن را برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیت می کرد. یکی از شاگردان طوطی زیبایی برای او هدیه آورد، زیرا استاد پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. استاد طوطی را محبت میکرد و او را در درس هایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید لااله الا اللّه. طوطی دائما لااله الاالله می‌ گفت اما یک روز شاگردان دیدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۰۹:۱۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 #کار_خوب_بی‌منت

مرد جوان از کنار رودی می گذشت، پیرمردی را در آنجا دید جویای حال پیرمرد شد. پیر گفت: می خواهم از رود رد شوم ولی چون چشمانی کم سو دارم و رود هم خروشان است نمی‌ توانم. جوان کمک کرد و پیرمرد را از رود گذراند، پیرمرد از او تشکر کرد و به راه خود ادامه دادند. پس از مدتی جوان پیرمرد را دید جلو رفت و سوال کرد: پیرمرد مرا بخاطر می‌آوری؟ پیرمرد جواب دادنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۹ ، ۰۹:۳۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

هلول_دیوانه

در کتاب دائرة المعارف تشیع آمده است که ابو وهیب بن عمرو "بهلول" معروف به مجنون از  فقها و حکما و شعرای شیعه در قرن دوم هجری بوده است. بهلول از شاگردان خاص امام صادق علیه السلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۰۶:۲۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

نامه_به_امام

ابوهاشم جعفری هنگامی که زندانی شد، مخفیانه نامه‌ای به امام عسکری علیه‌السلام نوشت و از وضع شکنجه شدن در زندان به حضرت شکایت کرد. حضرت در پاسخ او نوشتند: تو امروز آزاد می‌شوی و نماز ظهرت را منزل خودت می خوانی، همان گونه که امام علیه‌السلام فرموده بود، وی همان روز آزاد شده و نماز ظهرش را در منزل خواند. ابوهاشم می گوید: پس از رهایی از زندان از نظر تأمین هزینه‌ های

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۹ ، ۱۲:۵۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

خانه مؤمنین در بهشت
 
هشام بن حکم نقل میکند که مردى از کوهستان خدمت امام صادق علیه السلام آمده و ده هزار درهم به ایشان داد و گفت تقاضاى من اینست که خانه اى خریدارى فرمائید تا از حج که برگشتم با عیال و اطفال خود در آنجا مسکن کنم و بعزم مکه معظمه خارج شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۲۳:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود که قاصدی از راه رسید. قاصد پیام قاضی را به او آورده بود. قاضی می خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضی عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمی توانم بیایم.

قاصد رفت و چند دقیقه دیگر برگشت و گفت: قاضی می گوید قدم مهمان بهلول هم روی چشم. بهلول بیاید و مهمانش را هم بیاورد.

بهلول با مهمانش به طرف مهمانی به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت کن من کجا می نشینم تو هم آنجا بنشین، هر چه می خورم تو هم بخور، تا از تو چیزی نپرسیدند حرفی نزن، و اگر از تو کاری نخواستند کاری انجام نده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۱۸:۲۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

اجابت_دعای_مورچه

زمان حضرت سلیمان علیه السلام، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد. به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز استسقا بخواند. سلیمان به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقا به سوی بیابان حرکت می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۱۴:۲۴
داود احمدپور