دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (159)

شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اجابت_دعای_مورچه

زمان حضرت سلیمان علیه السلام، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد. به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز استسقا بخواند. سلیمان به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقا به سوی بیابان حرکت می کنیم. فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح ، به سوی بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان در راه مورچه ای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده بود و دست هایش را به سوی آسمان بلند نموده و می گوید: خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بی نیاز نیستیم، ما را به خاطر گناهان انسان ها به هلاکت نرسان. سلیمان رو به جمعیت کرد و فرمود: به خانه هایتان بازگردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما "مورچگان" سیراب کرد. در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت. داستان دوستان، جلد ۴ ، صفحه ۲۲۱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی