دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۹۸ مطلب با موضوع «حسن باقری» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر در توصیف فرزند شهیدش می گوید:

"جوانان ما متاسفانه قدر نعمتی که دارند نمی دانند بچه ها ما خیلی با محرومیت درس خواندند و با نبوغشان از صفر شروع کردند بیشتر در دبستان و دبیرستان دولتی درس خواندند و خودشان را بالا کشیدند اما امروز با وجود اینهمه وسیله و امکاناتی که در اختیار دارند استفاده نمی کنند و متاسفانه یکسری از آنها به دنبال راحت طلبی و وقت تلف کردن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۵۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر در توصیف فرزند شهیدش می گوید:

" بیست سال از این جنگ می گذرد وقتی شما درباره جنگ از جوان امروز بپرسید می گوید: بله در ایران یک جنگی شده است و پدرم چیزهایی از آن تعریف می کند. ولی آیا این کفایت می کند؟ چه کسی باید این جنگ را تعریف و روایت کند. هم جوان امروز هم جوان فردا و هم جوان آینده به جنگ و سرمایه هایش نیاز دارند. به عنوان مثال از شهادت امام حسین (ع) و یارانش 1400 سال می گذرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۵۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر در توصیف فرزند شهیدش می گوید:

 

مادر شهید حسن باقری دلخور است مثل بعضی مادرهای شهدای دیگر .دلش پر است از بی توجهی به "حسن باقری ها"، از بی توجهی به پدر و مادری که عزیز و جگر گوشه اش را به جبهه می فرستد اما حال کسی نیست که حتی حالش را بپرسد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۵۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر در توصیف فرزند شهیدش می گوید:

 

خوب که در صحبت هایش دقیق شوی نکات جالبی را از میان حرف هایش می توانی پیدا کنی از جنگ می گوید و مغزهای پر از ایده جوانانش، شهید خودش هم یکی از آن مغزهای متفکر دوران جنگ بوده است همان هایی که فکر و خلاقیتشان را در جنگی نابرابر به خدمت گرفتند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۱۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر در توصیف فرزند شهیدش می گوید:

عاشق شهادت بود. همیشه می گفت: مادر فقط دعا کن من شهید شوم اگر من بمانم فردای قیامت در مقابل مادران شهدا نمی توانم سر بلند کنم من هم می‌گفتم: من دعای امام را تکرار می‌کنم که می‌فرمود: "ان شا‌الله که پیروز شوید". زیاد برای مرخصی نمی ماند هر بار که دلتنگی می کردیم می گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۵۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

کبری افشردی بهروز" مادر سردار شهید غلامحسین افشردی ( حسن باقری) نمی دانست که این فرزند نحیف و لاغر که امیدی به زنده ماندنش نداشت روزی یکی از جوانترین فرماندهان جنگ می شود و لقب "سقای بسیجیان" را می گیرد. آن روزها مادر فکر نمی کرد که این نوجوانی که شور علم و تحقیق وجودش را فرا گرفته روزی الگوی مدیریتی اش زبان زد عام و خاص می شود.

 

مادر در توصیف فرزند شهیدش می گوید:

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۲۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه سردار شهید غلامحسین افشردی :

 ..... فعلاً انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای تمام مستکبران در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان .
... ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف ، جنگ با صدام یزید فقط مقدمه است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۲۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

طرف وقتی رسید که دفتر مخابرات بسته بود. حالش گرفته شد. با اخم و تخم نشست یک گوشه.

- چرا این قدر ناراحتی. چی شده؟

- او مدم تلفن بزنم. می‌بینی که بسته‌اس.

- خوب بیا بریم از دفتر فرماندهی تلفن کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۵۴
داود احمدپور

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این فرصت های دیدار در دزفول بیشتر شد؟

ــ بله !او بیشتر به خانه می آمد ومن هم مادر شده بودم .بچه ام شیرین بود. طبیعی است که بچه فرصت هایی را از مادر می گیرد . از طرف دیگر دزفول شهر پدری من بود . همخانه ای هم داشتم که همسر یکی از سرداران بود .ما هر دو با منطق جنگ آشنا بودیم و به همین خاطر وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان وحتی روز ها گرسنگی کشیده بود ، جاده ها وبیابانها را برای شناسایی پشت سرگذاشته بود ، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد.می نشست وبه من می گفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای ، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست .من واقعاً احساس خوشبختی می کردم .

وقتی می آمد چشمهایش از فرط کار و بیخوابی سرخ بود واز خستگی صدایش به زحمت در می آمد . همه اش تلاش بود. لحظه ای آرام وقرار نداشت. اما با آن همه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

همسر شهید باقری

شما حدود یک سال و نیم با این شهید زندگی کر دید. او در خانه چطور بود؟

ــ همین طور است. از نظر زمانی کم بود، ولی از لحاظ کیفیت ارزش بالایی داشت. بارها شد که من ده روز ایشان را نمی دیدم . مخصوصاً وقتی عملیاتی صورت می گرفت این زمان بیشتر می شد وتا روزیکه جبهه ها استقرار وثبات پیدا نمی کرد به خانه نمی آمد.آن هم حدود سه یا چهار ساعت . درهمین ساعت های کم آن قدر برخوردش مهربانانه و سنجیده بود که بعد از رفتن او احساس می کردم اگر یک ماه دیگر هم نیاید همین توان معنوی برایم کافی است . وقتی می آمد چشمهایش از فرط کار و بیخوابی سرخ بود واز خستگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۲۵
داود احمدپور