دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۲۰۷ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 بعضی وقتها، آدم دلش قنج می‌رود برای عزیزکرده‌ای، دوستی، عزیزی ...
آنقدر هوایی و دلتنگ می‌شود، که دستانش رو به آسمان بلند می‌شوند!
 و اینجاست که زبانش باید بچرخد؛ تا دلچسب و جانانه، عزیزش را دعا کند و دلش خنک شود...

امام سجاد علیه‌السلام، دعای پنجم صحیفه را برای همین حال و هوای ما، نوشته‌اند!

از اول تا به آخرش، تماماً دلدادگی‌ست، اما فراز آخرش، اوجِ طلب است برای عزیزی که می‌خواهی تا ابد، سهمی از قلبت داشته باشد؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۹:۱۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 قیام ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶، نخستین جرقه‌ی انقلاب و سرآغاز بیداری مردم


🇮🇷 یکی از سرنوشت‌ سازترین اعتراضات علیه رژیم پهلوی، قیام ۱۹ دیماه بود که در قم برگزار شد، این قیام در واقع زمینه ساز انقلابی شد که ۱۴ ماه بعد به ثمر نشست و سبب پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران شد

در پی این قیام ها نظام شاهنشاهی دریافت که در معرض خطر جدّی نابودی قرار دارد، بنابراین تمام توان خود را برای سرکوب مبارزات و قیام ها به کار گرفت، اما در این کار توفیقی به دست نیاورد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۸:۵۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

پسـرخاله ام بـود، یـک روز آمـد خانــه مـان، بـا یـک برگــه پـر از نوشـته، پشـت و رو!نشســت کنار
مـادرم :خالـه میشــه چنـد دقیقـه مـا رو تنهـا بذاریـد، میخـوام شرایطــم رو بخونـم، ببینـم طاهـره
حاضــره بـا مــن ازدواج مـی کنــه یـا نه؟

مـادرم کــه رفـت، رو بـه رویـم نشسـت، شـرایطش را یکـی یکـی گفت،مـن هـم چـون از صمیـم قلـب دوستــش داشتم!قبــول کردم...

گفتم:دوسـت دارم مهریـه ام فقـط یـک جلـد کلام الله مجیـد باشـه! گفـت: یـک جلـد قـرآن؛و یـک دوره کتـب شـهید مطهـری.
برشی از زندگی شهیدیونس زنگی آبادی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۸:۴۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حاج محمد ابراهیم همت
به نام خدا نامی که هرگز از وجودم دور نیست وپیوسته با یادش، آرزوی وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان، اسوه و اسطوره بشریت.

مادرگرامی و همسر مهربانم، پدر و برادران عزیزم درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید، چقدر شما ها صبورید، خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم، کبوترانی که همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. من در پوست خود نمی گنجم، گمشده ای دارم وخویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به درآیم ، سیمهای خاردار مانعند، من از دنیای ظاهر فریب مادیات وهمه آنچه که از خدا باز میدارد متنفرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۸:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

از ابن عباس روایت شده که رسول خداص فرمود:
«اگر مردم بر محبت علی بن ابیطالب اتفاق داشتند
خدای بزرگ آتش دوزخ را نمی آفرید»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۸:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

صفات شهید🌷محمدناصر رحیمی

معصومیت
صداقت
سادگی
صفا
محبت
غیرت و شجاعت
🌷شهادت:   شلمچه - کربلای 5


📄 فرازی از وصیت نامه طلبه بسیجی اهل ورامین که در 18 سالگی پر کشید:
"حبیبا:
دوستان بسیار دارم، برادر، پدر و مادر و خویشانی دارم اما اگر اینها را دوست داشته بودم بخاطر این بود که ترا دوست داشتند و من آنها را بخاطر شکل قیافه یا پول نخواسته ام و حال هم آماده ام که دل از همه بکنم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۳:۰۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🔰ماجرای ساخت پناهگاه برای امام خمینی در دوران دفاع مقدس

🔹حاج عیسی جعفری (خادم امام) در بخشی از خاطرات خود که با عنوان "عیسای روح‌الله" منتشر شده است، با اشاره به روزهای جنگ می‌گوید:

▫️ در موقع بمباران‌ها یک پناهگاهی به‌صورت آماده و سوله مانند درست کردند و در اتاق امام کار گذاشتند که ایشان در مواقع حمله در آن پناه بگیرند؛ اما اطرافیان هر کاری کردند تا امام را برای استفاده از آن و پناه گرفتن مجاب کنند مؤثر واقع نشد. امام از کنار آن مکرراً رفت‌وآمد داشتند ولی پایشان را در آن نگذاشتند. من هم هرچه اصرار کردم می‌گفتند: «مگر همه مردم پناهگاه دارند و می‌روند در پناهگاه که من بروم؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۳:۰۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

💠 خاطره ای از مادر شهید حسین علم الهدی :

به دیدار امام رفتیم. گفتم: «حضرت امام ! به همراه همه مادران شهدا تصمیم گرفته‌ایم تا اگر اجازه بفرمایید ما هم به جبهه برویم و لااقل یک سنگی به طرف دشمن کافر که حتی اجساد عزیزانمان را هم به ما نداده است، پرتاب کنیم، تا ما هم به مانند فرزندان‌مان شهید بشویم.»

 امام فرمودند: «نه! همین که شما این چنین فرزندانی دارید، این بالاترین اجر است. شما باید صبر کنید و دعا کنید برای پیروزی اسلام.»

گفتم: «حاج آقا! حسین امسال قرار بود از طرف سپاه به مکه مشرف گردد.»
 امام فرمودند: «ناراحت نباشید، حالا بالاتر از مکه رفته است.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۲:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 دلنوشته ای در رثای شهیدان هویزه، سید حسین علم الهدی و یاران باوفایش


🌴 ...تماشای برق شهادت از چشمان تو، محمود، محمدعلی، غفار، قدیر، جمال، محسن، محمد و بقیه دیدنی بود.

▫️اربعین بود و دل تو بدجور کربلایی شده بود. یاد اربعین‌های مسجد جزایری افتاده بودی و یاد دوستانت.

🔹یاد بی‌بی زینب(س) قلبت را لبریز عشق و انتظار کرده بود. مرحله دوم عملیات بود و پیشروی تو و یارانت در دشت هویزه، آسمان و زمین و مرز نداشت. فرشتگان در لباس سپاه به زمین آمده بودند. اسماعیل شهید شده بود، خوشنویسان هم. ارتباط شما که با عقب قطع شد، تو مانده بودی و افق ناپیدای دشت و تعدادی آرپیچی و چند گلوله...

🔸هر سمت که می‌چرخیدی فقط تانک‌ بود و تانک... نمی‌دانم ازکجا خبر داشتی که باید با تانک‌ها بجنگی، آخر از زمانی که کلاشت را به حسن بوعذار هدیه دادی سلاحت شد آرپی‌چی!

▪️زمزمة آیات قرآن دلت را آرام می‌کرد... یارانت یکی یکی شهید شده بودند... به بقیه هم دستور عقب نشینی داده بودی...

🚩حالا تو مانده بودی و دو گلوله آرپی‌چی و یک دشت پر از تانک...

🔹آخرین گلوله را هم که شلیک کردی، نوید بهشت به سمتت آمد و با اصابت گلوله‌ تانک به خاک‌ریزت به زمین افتادی و چفیه‌ات صورتت را پوشاند... گوش‌هایت صدای خردشدن استخوان بچه‌ها زیر چرخ‌های تانک می‌شنید و این نوا تو را برد به عصر عاشورا... همان عصری که به اسب‌ها نعل تازه زدند و بر بدن حسین ‌فاطمه(س) تاختند..

▫️فقط نور بود و نور، و عطری خوشی که مشامت را پر کرده بود... . اصغر و منصور و رضا با لبخندی شیرین از اعماق نور به سمت تو می‌آمدند تا در آغوشت بگیرند. صدای خنده‌هایشان را می شنیدی. لابلای خنده‌ها می‌گفتند: حسین جان! شهادتت مبارک!🌷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۲:۵۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

📍گریه نکن...
 

🔻اینکه به فاطمه(س)گفتند یا شب گریه کن یا روز؛ بخاطر صدای گریه حضرت نبود.
چرا که خانم طوری گریه نمیکرده که مردم با صدای گریه او معذب بشوند
 
🔻پیامبر(ص) سفارش کرده بود که رضای «خدا» در رضایت «فاطمه» است

🔻و اشک مظلومانه فاطمه، اعلام صریح نارضایتی او بود از حوادث پس از پیامبر...
 یعنی نارضایتی خدا از...
لذا میدانستند این اشک ها انها را به بلای خانمان سوزی میکشاند فکر میکردند اگر او گریه نکند تهدیدات خدای بر طرف میشود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۲:۱۳
داود احمدپور