دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مهریه من

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۰۶:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

پسـرخاله ام بـود، یـک روز آمـد خانــه مـان، بـا یـک برگــه پـر از نوشـته، پشـت و رو!نشســت کنار
مـادرم :خالـه میشــه چنـد دقیقـه مـا رو تنهـا بذاریـد، میخـوام شرایطــم رو بخونـم، ببینـم طاهـره
حاضــره بـا مــن ازدواج مـی کنــه یـا نه؟

مـادرم کــه رفـت، رو بـه رویـم نشسـت، شـرایطش را یکـی یکـی گفت،مـن هـم چـون از صمیـم قلـب دوستــش داشتم!قبــول کردم...

گفتم:دوسـت دارم مهریـه ام فقـط یـک جلـد کلام الله مجیـد باشـه! گفـت: یـک جلـد قـرآن؛و یـک دوره کتـب شـهید مطهـری.
برشی از زندگی شهیدیونس زنگی آبادی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۲۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی