دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۴۳ مطلب با موضوع «ضرب المثل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

چپُق کسی را چاق کردن!!

در مراسم سَربُری مرسوم در دوران قاجار، بعد از غذا نوبت به قلیان یا چپق بود

«چُپُق» همان پیپ فرنگی است. با این تفاوت که دسته‌اش بسیار بلندتر و کاسه‌اش بزرگتر است. توتون بیشتری نیاز داشته و کشیدنش با توجه به حجم توتون مهارتی خاص می خواهد و گیرایی عجیب و شدیدی دارد.

آنگونه که با یک کام ممکن است فرد ناشی را بیهوش کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۰ ، ۰۷:۰۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


فردی به خاطر قوزی که بر پشتش بود خیلی ناراحت بود . شبی از خواب بیدار شد خیال کرد سحر شده، برخاست و به حمام رفت . از سر آتشدان حمام که رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. توجه نکرد و داخل شد . سر بینه که داشت لخت می‌شد حمامی را خوب نگاه نکرد و متوجه نشد که سر بینه نشسته. وارد گرمخانه که شد دید گروهی بزن و بکوب دارند و گویا عروسی دارند و می‌رقصند. او نیز همراهشان آواز خواند و رقصید و شادی کرد . درضمن اینکه می‌رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید که آنها از ما بهتران هستند. به روی خود نیاورد و خونسردی اش را حفظ کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۲:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


یزگرد اول پادشاه ساسانی، فرزندان پسرش پس از تولد بعد از مدت کوتاهی می مردند، تا اینکه بهرام متولد شد، شاه برای آنکه این پسر را هم از دست ندهد او را به نزد "نعمان" پادشاه عرب "حیره" می فرستد تا کودک در  آب وهوای خوش و پاکیزه آن ناحیه پرورش یابد .

نعمان چون دوستی نزدیکی با حکومت ساسانی داشت،  قبول می کند تا سرپرستی بهرام را برعهده گیرد، به این منظور نعمان دستور ساخت قصری ویژه  را می دهد تا در خور شاهزاده ی پارسی باشد از این رو معمار معروف رومی" سنمار" را به خدمت می گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


🌟زنی حامله نمی شد، شوهرش با او شرط کرد که اگر تا سال آینده بچه ای برای من به دنیا نیاوری طلاقت می دهم، زن نیز بسیار ناراحت شد و گفتار شوهر را به مادرش گفت؛ مادر گفت «غصه نخور خدا کریمه، روزی مرد تصمیم گرفت به مسافرت بازرگانی برود و به زن گفت تا مدتی طولانی برنمی گردد
دختر، مادرش را از تصمیم شوهر مطلع کرد مادر به دخترش گفت : روزی که شوهرت عازم سفر شد، به او بگو که حامله ای، بقیه اش با من …

اعلام خبر بارداری به شوهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۳۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#ارزن_عثمانی_خروس_ایرانی

 

شاید ضرب المثل “ارزن عثمانی، خروس

ایرانی” رو شنیده باشید. در جریان نبرد

نادر شاه با عثمانی ها روزی فرستاده

دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد

نادرشاه شرفیاب می‏شود و آنها را در

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۴۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#آن_ریشی_که_گرو_میگیرند_این_نیست

این مثل در مورد افرادی به کار می‏رود که اعتبار و حیثیتی ندارند؛ ولی برای انجام در خواستشان، می‏خواهند ریش گرو بگذارند!
 
مرد سرشناسی نیاز به پول پیدا کرد و برای پول قرض کردن پیش تاجری رفت و چون هیچ گونه ودیعه ای نداشت که نزد او بگذارد، تاجر به او گفت: ریش گرو بگذار.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

حرفش_را_به_کرسی_نشاند

این ضرب‌المثل را در مورد کسانی به کار می‌برند که بر نظر و عقیده خود و یا انجام کاری اصرار و پافشاری می‌کنند و نهایتاً به مراد خود می‌رسند. در این صورت می‌گویند که «فلانی حرفش را به کرسی نشاند»

حال باید دید که وجه تسمیه این ضرب‌المثل چیست و ریشه آن از کجا ناشی شده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۵۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#نه_آتش_زیرش_کن_نه_جارو_توی_سرش_بزن

 مردی از دهکده ای به شهر آمده بود. در بازار از دکه باروت سازی گذشت که شوره می‌پخت. هر دم آتش زیر دیگ را تیز می‌کرد و چون دیگ به کف می‌نشست با جارویی که در دست داشت بر کف‌ها می‌کوفت تا فرو نشیند. یک چند در کار او نگریست و چون دید او خود با تیز کردن آتش سبب کف کردن دیگ می‌شود به نصیحت گفت: «برادر! نه آتش زیرش کن، نه جارو تو سرش بزن!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۰ ، ۱۱:۴۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#چغندر_تا_پیاز_شکر_خدا


میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))
 
همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۰ ، ۱۸:۱۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#سنگ_مفت_گنجشک_مفت
مورد استفاده:
در مورد اشخاصی گفته می‌شود که از انجام هر کاری می‌ترسند در صورتی که آن کار اصلاً ضرری ندارد.
 
در گذشته‌های دور، زن و شوهری سالیان سال در کنار هم زندگی می‌کردند تا پیر شدند. بچه‌های آنها ازدواج کرده و از پیش آنها رفته بودند و به همین دلیل آن دو کاملاً تنها بودند و تمام روز تنها صدایی که در خانه آنها به گوش می‌رسید صدای جیک جیک دسته‌ی گنجشک‌هایی بود که روی درخت وسط حیاط آنها زندگی می‌کردند. پیرزن هر روز اضافه‌ی غذا را گوشه‌ی باغچه می‌ریخت تا گنجشک‌ها از آن بخورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۰۹:۲۶
داود احمدپور