دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۴۳ مطلب با موضوع «ضرب المثل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

✍️چوب توی آستین کردن،برای تهدید کسی به تنبیه شدن به کار می گیرند.

زمان قاجار یکی از انواع تنبیه خلاف کاران چوب درآستین کردن وی بوده است. ترتیب آن نیز چون این بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و سپس چوبی محکم و خم نشدنی را به موازات دستهای محکوم از یک آستین لباس او وارد کرده و از آستین دیگرش خارج می کردند. سپس مچ دست ها را با طنابی محکم به آن چوب می بستند تا محکوم دیگر نتواند دست هایش را به چپ و راست یا بالا و پایین حرکت دهد و یا آنها را خم کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۵۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت؛ چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد.
روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود. پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهی ها بدهیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۳۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مثل_سگ_پشیمان_است


این مثل به کسانی گفته می‌شود که به خاطر طمعکاری هستی خود را از دست می‌دهند.
روزی روزگاری، سگ تنبل و بیکاری در دهی زندگی می‌کرد. این سگ بیکار همیشه گرسنه بود و هیچ وقت یک وعده‌ی سیر غذا نمی‌خورد، چون باید کسی دلش برای او می‌سوخت تا تکه گوشتی یا استخوانی برایش بیندازد. یا یکی از زن‌های همسایه اضافه‌ی غذای شب گذشته را که می‌خواست دور بریزد جلو سگ می‌گذاشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۰ ، ۰۶:۲۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ می‌رفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ می‌بندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ می‌کند.ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۰۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#لسان_الغیب

"داستان خاکسپاری حافظ"

ادوارد براون شرق شناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد:

در روزی که حافظ در میگذرد، برخی از مردم کوچه و بازار (ارازل و اوباش) به فتوای مفتی شهر شیراز به خیابان میریزند و مانع دفن جسد حافظ در مصلی شهر میشوند، به این دلیل که او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود!

فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر میخیزند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الر حیم


قشنگه, بخونید

در دوران اولیه "حکومت سلسله قاجار" بر ایران پهناور آن زمان شاهزاده ای از "تبار فتحعلی شاه" حاکم کرمان بود و در آن جا به حکومت مشغول بود به نام "حسنعلی میرزا" معروف و ملقب به "شجاع السلطنه."

شجاع السلطنه، حاکم داستان ما خیلی به "سفر و شکار" علاقه وافری داشت و بیشتر عمرش را به جای این که در شهر باشد و به کار مردمان رسیدگی کند و به "حکومت داری" مشغول باشد به دشت و "کوه و نخجیرگاه" می رفت و وقتش را "صرف شکار و خوش گذراندنی" می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۲۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان ضرب المثل
👨‍⚕#کچل_اگر_طبیب_بودی_سر_خود_دوا_نمودی

  خطاب به کسی که مشکل خود را نمی تواند حل کند و برای حل مشکل شخص دیگر به راهنمایی اش می پردازد .

شخصی دچار ریزش مو شده بود و داشت کچل می شد و از این بابت بسیار ناراحت بود و حسرت موهایش را می خورد. یک روز که داشت با یکی از دوستانش درباره ریزش موهایش صحبت و اظهار ناراحتی  می کرد، دوستش شروع کردبه راهنمایی او که فلان دارو استفاده کن و فلان صابون را بکار ببر و فلان غذا را بخورو.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۱۶:۴۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جامهای شراب در قدیم دارای هفت خط بودند و هرکس بنا بر ظرفیتش تا یک خط خاص میتوانست شراب بنوشد.

این خطها عبارت بودند از

۱-مزور

۲-فرودینه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در زمان قدیم که یخچال نبود، خنک‌ترین آب قنات در تهران، قناتى بود که بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد. بعد از آن، هرکس به زندان می‌افتاد، می‌گفتند رفته آب خنک بخوره.

و این اصطلاح بعدها شامل همه زندانی‌هایی شد که به زندان می‌افتادند!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 شوخ طبعی رزمنده ها

🌷عید غدیر که می شد خیلی ها عزا می گرفتند. لابد می پرسید چرا...؟ به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند، به یکی بگویند؛ سید ...البته کار که به همین جا ختم نمی شد.

🌷ایستاده بودیم بیرون چادر، یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند. می گفتند: وایسا سید علی کاریت نداریم! و او مرتب قسم می خورد که من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۴۷
داود احمدپور