دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۶۳۰ مطلب با موضوع «ستارگان هدایت» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سیره شهدا❣️


همراه سردار رفتہ بودیم اصفـ‌هان، مأموریت.
موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد.
به گلزار شـ‌هدا ڪہ رسیدیم، گفت: بچہ‌ها، دوست دارین، درے از درهاے بـ‌هشت رو بہ شما نشون بدم؟
گفتیم: چے از این بـ‌هتر، سردار!

ڪفش‌هاش را درآورد، وارد گلزار شد.
یڪ راست بردمان سر مزار شـ‌هید حسین خرازے.
با یقین گفت: از این قبر مطـ‌هر، درے بہ بـ‌هشت باز مےشه.
نشستیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۱۶:۲۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🍃شرطش برای ازدواج این بود که همسرش حضور همیشه او را در جبهه بپذیرد .بیشتر دنبال همرزم بود تا همسر ، از روزی که امام گفته بود جنگ در اولویت است درس ودانشگاه را رها کرده و خود را به جبهه رسانده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۲۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 ما هم سربازیم!

✍️ در عملیات مسلم بن عقیل #شهید_همت دچار خونریزی معده شد و مدام خون بالا می‌آورد. به‌ناچار منطقه‌ی نظامی را ترک کرد و چند نفر همراه با او به بیمارستان اسلام‌آباد غرب رفتیم. جلوی در بیمارستان به‌دلیل ازدیاد بیماران و مراجعان ما را راه نمی‌دادند. یکی از همراهان به دهانش آمد که سردار را معرفی کند و با تشر به مسؤولی که راه‌مان نمی‌داد بگوید می‌دانید چه کسی را در این بحبوحه جنگ جلوی در بیمارستان معطل کرده‌اید... که همت جلوی او را گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مداح گردان حضرت قمر بنی هاشم ع بود
قبل از یکی از عملیات ها، بچه های گردان حضرت قمر بنی هاشم (ع) می روند پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم روحیه ای بگیرند.
موقع نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید این را گذاشتم تا تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۵۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#وصیت_شهید❣️

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند.

#شهید_محمود_کاوه
ولادت : ۱۳۴۰
شهادت: شهریور ۱۳۶۵
عملیات : والفجر ۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

از کی فهمیدید که پدر در زندگی تان حضور ندارد؟

من قبل از دوسالگی پدر را از دست دادم ، هیچ خاطره ای هم از او به یاد ندارم. در روزهای قبل از مدرسه به خاطر اینکه خیلی ها می آمدند و به من می گفتند که پدرت آدم بزرگی بوده، این را فهمیده بودم که پدرم نیست اما نقش پدر را در خانواده درک نمی کردم.
آن روزها همیشه مادرم کنارم بود و 5 تا دایی هم داشتم که همه جوره هوای من را داشتند.
تا وقتی که رفتم مدرسه و فکر می کنم کلاس دوم بودم که فهمیدم وجود پدر هم لازم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

تابلویی زیباتر از این تصویر
برای یک ذاکرِ امام‌ حسین (ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۸:۰۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

سالگرد سردارشهید ناصر کاظمی

🔹امروز سالگرد سردارشهید ناصر کاظمی همانی که با ویژگی های بارز «هوشمندی ، بصیرت، شجاعت و قاطعیت » کردستان و مردم شهید پرورش به وجود او مباهات می‌کردند و در کنار او ‌احساس تنهایی و غربت نداشتند.
شهید ناصر کاظمی در 12 خردادماه 1335 در خانواده‌ای معتقد و اهل تقوا در تهران دیده به جهان گشود و از همان ابتدای زندگی، با قشر محروم جامعه ‌آشنا و همراه شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۸:۰۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از یادداشتهای شهید ناصر کاظمی

✍️🌷برای اولین بار پس از ازدواج تصمیم گرفتم مطالبی را به رشته تحریر در آورم:
انسانی که در این دنیا زندگی می‌نماید، در درجه اول باید هدف داشته باشد و برای رسیدن به اهداف خود باید ببیند از چه روشهایی می‌تواند استفاده کند... بنده بعد از جریان هفده شهریور به سوی یک هدف که بعدها متوجه شدم خدای یکتا می‌باشد، حرکت کردم. البته نقطه عطف آگاهیم در روز شانزده آذرسال 1356 بود، که در یک جریان وارد شدم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۸:۰۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

💠برادرا نماز، نماز!

✍️ستون گردان حبیب، لحظه به لحظه به ارتفاعات علی گره زد نزدیک و نزدیک تر می شد. برادر محسن هم چنان که پیشاپیش ستون حرکت می کرد، با رسیدن نیروها به بالای تپه ای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد:”نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنید.” با این نهیب ، ستون حبیب می رفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد :”نایستید، بدوید! نماز را بدورو می خوانیم. هرکس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند، نماز را بدورو بخوانید.”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۶:۳۶
داود احمدپور