دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۹۰۰ مطلب با موضوع «زیبایی سخن» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

بزرگی در کشتی نشسته بود که طوفان شد... ناخدا گفت: دیگر امیدی نیست کاری از دست ما ساخته نیست  و باید دعا کرد تا خدا به دادمان برسد .

مسافران همه نگران بودند گریه  میکردند و دعا میکردند نا ارام بودند   اما ان بزرگوار  آرام نشسته بود و دعا میکرد به او  گفتند: در این وقت چرا اینگونه آرامی؟! او گفت: نگران نباشید زیرا مطمئنم که نجات پیدا میکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۱۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🔺فردی که بیدار است، می‌گوید: من تحت نظارت امام زمان ارواحنافداه هستم. امام زمان از همه‌ی حالات و احوال من مطّلع هستند.مرا میبیند ولی نعمت من است در نتیجه باید در مواقع مواجه با عمل زشت میگوید :

⛔️زشت است من این کار را انجام بدهم.این فکر زشت است
⛔️زشت است این حرف را بزنم.نگاه به نامحرم زشت است
⛔️این حرف، این حرکت، این عمل، این فکر، این حرف ؛مرا از امام زمان ارواحنافداه دور می‌کند. لذا رفتار انسان، نظم پیدا می‌کند.حیا از امام زمان در حقیقت پناه بردن در پناهگاه ان حضرت برای در امان ماندن از وسوسه شیطانی را لازم میبیند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۳۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
مرد ثروتمندی بود که عاشق جمع کردن جواهرات و سنگ‌های قیمتی بود. یک روز مردی به ملاقات او رفت و درخواست کرد که جواهرات را به او نشان دهد.
مرد ثروتمند پذیرفت و پس از اجرای اقدامات شدید امنیتی، جواهرات را آوردند و آن دو با ولع عجیبی مشغول تماشای سنگ‌های فوق‌العاده شدند.
هنگام رفتن، مرد بازدیدکننده به مرد ثروتمند گفت: «ممنون که جواهرات را با من شریک شدی.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۴۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان!»
 لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می‌خندی؟»
گفت «از حماقت تو خنده‌ام می‌گیرد.»
گفتم: «مگر چه کرده‌ام؟»
گفت: «مرا لعنت می‌کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده‌ام.»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می‌خورم؟!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی مانند درست کردن چای میماند:

✳️ خودبینی ات را بجوشان'
✳️ نگرانی هایت را تبخیر کن '
✳️ غم هایت را رقیق کن '
✳️ اشتباهاتت را از صافی بگذران'
✳️غضبت را کنترل کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۱ ، ۱۷:۱۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم و فقنا لما تحب و ترضی و اجعل عواقب امورنا خیرا»؛ خداوندا! ما را به آنچه که خشنودی و دوستی تو در آن است موفق کن و سرانجام کارهای ما را خیرگردان.

زندگی شاید شبیه به یک داستان است.شروعی دارد و پایانی در انتظارش است
گاهی زندگی داستان کوتاهیست که سال ها خوانده می شود و همه از خواندنش لذت می برند برای خواندن ان پول خرج میکنند چون پر از حرف و درس است... هر چند که گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی برای گفتن ندارند به جز " به دنیا آمد... از دنیا رفت "
گاهی زندگی داستان بلندی ست که بیهوده ادامه پیدا کرده تا یک پایان خوب برای آن پیدا شود که نمی شودپول خرج میکند تا شاید یک نفر داستانش را بخواند ...
هر انسانی نویسنده ی داستان زندگی خودش است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۱۷
داود احمدپور

✨﷽✨

🌸‍ کار امروز را به فردا واگذار نکنیم🌸‍

✍️آیت الله بهجت(ره): خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هیچ ساعتی را به ساعت دیگر احاله نکند، مگر از روی عذر؛ وگرنه نمی داند که بعد از این ساعت چه طور می شود. یادم می آید زمانی در ایام تحصیل مریض بودم، و نمی توانستم درس بخوانم و فکر کنم و فرمایش استاد را تعقل نمایم، ولی می توانستم تا محل درس که مقبرهی آقامحمد تقی شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۱۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی باد به آفتاب گفت:
 من از تو قوی ترم.
آفتاب گفت: چگونه؟

باد گفت آن پیرمرد را میبینی
 که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم
 من زودتر از تو کتش را از تنش در می اورم.
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به
 صورت گردبادی هولناک شروع به

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

💞 چوپانی تعریف میکرد:
سالها پیش من و چوپان دیگری به نام فتح اله که همسن پدر من بود، گله روستا را به چرا میبردیم. مرز ده ما با ده مجاور که یک رودخانه پر آبی بود.
بین دو ده از سالیان دور بر سر ورود گوسفندان به مراتع یکدیگر اختلاف زیادی بود که گاها به زد و خورد هم میکشید.

یک روز از سر غفلت گله ما از رودخانه گذشت و به مراتع دشمن رسیده بود. ناگهان هیکل درشت و غضبناک غضنفر چوپان آن ده نمایان شد. گله ما را مصادره کرد. و گفت یکی از شما بیاید این ور آب تا گله را آزاد کنم. ما از نیت اصلی اش آگاه بودیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۰۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

یادش بخیر،  به بهانه ی خانه تکانی همه دور هم جمع میشدیم...
یادش بخیر ، به بهانه ی خانه تکانی یک دل سیر میخندیدیم ...
یادش بخیر ، به بهانه ی خانه تکانی دلهایمان نیز از کینه و کدورت پاک میشد ...
اصلا دلمان برای خانه تکانی و فرش شستن و عید دیدنی و عیدی گرفتن بال بال میزد
این روزها عجیب دلتنگ شده ام ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۰۴
داود احمدپور