دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۵۹ مطلب با موضوع «باکری» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

یه جا تویِ فیلم موقعیت 
مهدی‌شهید‌باکری به برادرش گفت: 
«من نیروی مخلص زیاد دارم! 
ولی یه آدم آموزش دیده لازم دارم..!»
ما همه با گریه کردن و دعا،
می‌تونیم نیرویِ مخلص باشیم برایِ این
دم و دستگاه و نظام؛
ولی امام زمان نیروی مخلص زیاد دارن ...
کسی به درد این نظام و آقا می‌خوره
که آموزش دیده باشه 🌱!

تخصصِ تو ، 
رسالتِ تو ، که بشه باهاش 
به چشم بیای و بخرَنت چیه !؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۲ ، ۱۴:۲۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

بخشی از وصیت نامه شهید مهدی باکری:

🔹بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید، پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید، اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام ببار آیند.

🌷۲۵ اسفند؛ سالروز شهادت شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۰۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی شهید باکری فرمانده نام‌آور لشکر ۳۱ عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جمله‌ای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته‌ام متأثر شده است: خاک بر سرت مهدی آدم شده‌ای که بیت‌المال را به زیر پایت انداخته‌اند؟

 

شهید مهدی باکری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۱ ، ۰۸:۱۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید الموسوی همرزم شهید باکری:

به سمیناری در مشهد دعوت شده بودیم.رفت وبرگشتمان با هواپیما بود.آنجا هم ما را به یک هتل۴ستاره بردندکه امکانات خوبی هم داشت.برای من که مدت زیادی درمنطقه بودم،سفرلذت‌بخشی بود.چندروزی آنجا بودیم و برگشتیم

آقا مهدی،اولین حقوق سپاهش را گرفته بود.بما گفت: امروز همه مهمان من،می‌خواهم همه را جگر مهمان کنم

خیلی سرحال بود.همینطور که مشغول خوردن بودیم،گفت:خُب،آقای الموسوی،تعریف کن ببینم،از سمینارچه خبر؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۳۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 حق‌الناس چیست؟

حق الناس؛ چیزے است ڪه باقے می‌ماند و قابل مطالبه است

🔹حقے است ڪه تضییع شده و ما از عهده‌اش برنیامده‌ایم
🔹یا ڪوتاهے و غفلت ڪرده‌ایم و حال تبعاتش روے دوش ما مانده است
حق‌الناس، دلے است ڪه شڪسته‌ایم لطف و محبتی است ڪه نڪرده‌ایم
 غیبتے است ڪه ڪرده‌ایم تهمتے است ڪه زده‌ایم آبرویے است ڪه برده‌ایم

📌حق‌الناس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۱ ، ۱۳:۵۰
داود احمدپور

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 درسی فراموش نشدنی از شهید باکری برای هر مسلمانی

🌷 به مناسبت سالروز تولد فرمانده‌ای که از همه نظر الگو بود، شهید مهدی باکری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۰۲
داود احمدپور


بسم الله الرحمن الرحیم
*دیدار با روئین تن*

"امروزصبح *صحرای دزفول* مملو ازسپاهی وبسیجی بود ؛ همه آمده اند به *صبحگاه مشترک لشکرعاشورا؛*  همه گروهان ها وگردانها باهمه تخصص ها ؛پیاده ، ادوات ،توپخانه و....

آخه قراربود *مهدی باکری* ،  *فرمانده لشکر* برای همه سخنرانی کند.

من تا آن زمان ، نه فرمانده لشکر دیده بودم ونه مهدی باکری .

اسم مهدی که می آمد مو بر تن آدم سیخ می شد وهمه  به وجد می آمدند.

مسئول اطلاعات وعملیاتمان می گفت ، عراقی ها از مهدی خیلی می ترسند ؛ اومی گفت خودم در شنود بی سیم بعثی ها شنیدم که می گفتند برای *جنازه مهدی* از طرف *فرماندهان ارتش بعث* جوائز سنگینی تعیین شده است .

همینجورصحبتها باعث شده بودکه فکر کنم مهدی باکری یک آدم متفاوتی با تیپ وهیکل خاصی است که تاکنون مثلش را ندیده ام.
  من وامثال من که برای اولین بار قراربود فرمانده لشکر عاشورا ؛ مهدی باکری را ببنند ، منتظردیدن  *آدم روئین تنی* در حد واندازه *رستم وسهراب* بودند.

💫همه منتظر بودند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۱ ، ۱۴:۳۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید مهدی باکری
خدایا! چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم
یا رب! العفو. خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روی خواهم بود.
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۰ ، ۱۳:۰۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🌷محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم آقا مهدی (شهید سید مهدى باکرى) را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۰ ، ۲۰:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

اسماعیل بعدها شنید وقتی خبر شهادت حمید را به مهـدی دادنـد، او لحظـه ای
سکوت کرد و بعد زیر لب »انا الله و انا الیـه راجعـون« گفـت. معـاون حمیـد، پشـت
بیسیم به مهدی گفته بود که میخواهند بروند حمید را بیاورند. مهـدی گفتـه بـود:
»حمید و دیگر شهدا؟«
ـ امکانش نیست دیگران را بیاوریم. حمید را میآوریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۲۲:۵۸
داود احمدپور