دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۰۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 
🌙 رهبر انقلاب:
 در این ماه، هر کار نیکی بکنید،
 هر سخن حقی بگویید،
 هر کلمه‌ای را به کسی که محتاج تعلیم است، تعلیم دهید، 
هر کلمه‌ای که برای خدا فراگیرید و در راه خدا به کار شما بیاید؛ 
هر رکعت نماز، 
هر آیه قرآن،
 هر ساعت گذراندن با دهان روزه 
و هر اجتناب از گناهی، باارزش است. 
دروغی نگویید و غیبتی نکنید که زمینه برای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۱۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
عده ای از بازاریان مشهد خدمت ایه الله میلانی رسیدند اقای میلانی به بازاریان گفت مراقب باشید این در و دهاتی ها سرتان کلاه نگذارند بازاریان با تعجب گفتند اقا این دهاتی ها هر از بر تشخیص نمیدهند چطور سر ما کلاه میگذارند ؟ 
اقای میلانی فرمودند نکته همین جاست چون انها تشخیص نمیدهند شما طمع میکنید گران فروشی جنس بنجل را خورد مشتریانتان میدهید 
------

 

مردی دهاتی به شهر آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۵۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

 هشت درس مهم زندگی

🔹شیخی از شاگردش پرسید: 
چند وقت است که در ملازمت من هستی؟ 

🔸شاگرد جواب داد: 
حدودا ۳۳ سال.

🔹شیخ گفت: 
در این مدت از من چه آموختی؟

🔸شاگرد: 
هشت مسئله.

🔹شیخ گفت:
مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی‌!؟

🔸شاگرد: 
ای استاد، نمی‌خواهم دروغ بگویم و فقط همین هشت مسئله را آموخته‌ام.

🔹استاد: 
پس بگو تا بشنوم.

🔸شاگرد:
1️⃣ به خلق نگریستم دیدم هرکس محبوبی را دوست دارد و هنگامی که به قبر رفت محبوبش او را ترک نمود.

🔺پس نیکی‌ها را محبوب خود قرار دادم تا هنگام ورودم به قبر همراه من باشد.


2️⃣ به کلام خدا اندیشیدم که فرمود: 

💠«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَىٰ؛ 
و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس بازداشت، بی‌گمان بهشت جایگاه اوست.» نازعات: ۴۰ و ۴۱

🔺پس با نفس خویش به پیکار برخاستم تا اینکه بر طاعت خدا ثابت گشتم.


3️⃣ به این مردم نگاه کردم و دیدم هرکس شیء گران‌بهایی همراه خویش دارد و با جانش از آن محافظت می‌کند. پس قول خداوند را به یاد آوردم:

💠«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ؛ آنچه پیش شماست، تمام می شود و آنچه پیش خداست، پایدار است.» نحل: ۹۶

🔺پس هرگاه شیء گران‌بهایی به‌دست آوردم، آن را به پیشگاه خدا تقدیم کردم تا خدا حافظ آن باشد.


4️⃣ خلق را مشاهده کردم و دیدم هرکس به مال و نسب و مقامش افتخار می‌کند. سپس این آیه را خواندم: 

💠«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» حجرات: ۱۳ 

🔺پس به تقوای خویش افزودم تا اینکه نزد خدا ارجمند باشم.


5️⃣ خلق را دیدم که هرکس طعنه به دیگری می‌زند و همدیگر را لعن‌ونفرین می‌کنند. و ریشه همه این‌ها حسد است. سپس قول خداوند را تلاوت کردم:

💠«نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده‌ایم.» زخرف: ۳۲

🔺پس حسادت را ترک کردم و از مردم پرهیز کردم و دانستم روزی و فضل به‌دست خداست و بدان راضی گشتم.


6️⃣ خلق را دیدم که با یکدیگر دشمنی دارند و بر همدیگر ظلم روا می‌دارند و به جنگ با یکدیگر می‌پردازند. آن‌گاه این فرمایش خدا را خواندم:

💠«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن گیرید.» فاطر: ۶

🔺پس دشمنی با مردم را کنار گذاشتم و به دشمنی با شیطان پرداختم. 


7️⃣ به مخلوقات نگریستم پس دیدم هر کدام در طلب روزی به هر دری می‌زنند و گاه دست به مال حرام نیز می‌زنند و خود را ذلیل می‌کنند. و خداوند فرموده:

💠«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا؛ و هیچ جنبنده‌اى در زمین نیست مگر [اینکه] روزی‌اش بر عهده خداست.» هود: ۶

🔺پس دانستم من نیز یکی از این جنبنده‌هایم و بدانچه که خداوند برای من مقرر کرده است، راضی گشتم.


8️⃣ خلق را دیدم که هرکدام بر مخلوقی مانند خودشان توکل می‌کنند؛ این به مال و دیگری نان و دیگران به صحت و مقام. و باز این قول خداوند را خواندم:

💠«وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ و هرکس بر خدا توکل کند، او براى وى بس است.» طلاق: ۳

🔺پس توکل بر مخلوقات را کنار گذاشتم و بر توکل به خدا همت گماشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۵۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

ثروتمندان در این دنیا در راه خدا می‌بخشند و فقرا ندارند که ببخشند، در آن دنیا فقیر به جهنم می‌رود و غنی به بهشت. هر دو دنیای فقیر جهنم است و هر دو دنیای غنی بهشت. چرا؟ این با کجای عدالت الهی سازگار است؟

این سوال و به نوعی شبهه، امروز در بین ما رایج است. 
با تدبر در آیه 36 سوره حضرت یوسف پاسخ را واضح بدست می‌آوریم. وقتی دو زندانی نزد یوسف آمدند و خواب‌شان را تعریف و تاویل خواب‌شان را خواستند. در آخر آیه به یوسف گفتند ما تو را از نیکوکاران یافتیم 
إنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ.

برخی از ما همیشه فکر می‌کنیم برای نیکوکار شدن باید ثروت داشت، ولی یوسف در زندان دیناری نداشت. برخی فکر می‌کنیم برای نیکوکار شدن باید مرفه بود و اعصاب آرامی داشت، در حالی‌که یوسف در زندان بیش از هر زندانی زیر شکنجه بود. برخی گمان می‌کنند برای نیکوکاری باید جایی نفوذ داشت و صاحب نفوذ در قدرت بود اما یوسف در زندان مورد قهر زندان‌بان بود و نفوذی جز خودش نداشت. برخی می‌گویند برای نیکوکاری باید سرشناس بود در حالی‌که یوسف کسی را از زندانیان قبلا اصلا نمی‌شناخت و فقط در زندان آشنا شده بودند. اما با تدبر در آیه می‌بینیم یوسف در زندان مورد اعتماد زندانیان بود و او را نیکوکار می‌دانستند.

یوسف برای نکوکاری پس چه کرده بود؟

آری یوسف درد دل زندانیان را گوش می‌داد. یوسف غذای خود را به زندانیان می‌داد. در تقسیم کار بین زندانیان عدالت داشت. مهربان بود و برخورد دلنشینی داشت.

پس برای نیکو کار شدن الزاما نیازی به پول نیست. نیازی به نفوذ نیست و... بدون این‌ها هم می‌توان محسن و نیکوکار شد. کاری که یوسف (ع) کرد و شد. 
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۵۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

شهید حاج قاسم سلیمانی: «من با این پاها در حَرمت پا گذارده‌ام، دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمتِ آن حریم‌ها، آنها را ببخشی.»

بخشی از وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۴۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

چند دلیل که باعث کاهش #انگیزه میشه: 

-امیدی به آینده نداری و فکر میکنی این راه اون چیزی نیست که دنبالشی! 

-مـدام خودتو با دیگران مقایسه میکنی و فکر 
میکنی داری درجا میزنی!
 
-به اتفاقات بدی فکر میکنی که هنوز رخ ندادن 

-ایده آل گرایی و فرصت اشتباه به خودت نمیدی

یا از ترس اشتباه کردن هیچ کاری رو شروع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۶:۴۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

این جانب ناصرالدین ، باغانی بنده حقیر درگاه خداوندی ام
 چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم سخنم را درباره عشق آغاز میکنم
 ما را به جرم عشق مؤاخذه میکنند گویا نمی دانند که عشق گناه نیست اما کدام عشق ؟
خداوندا ! معبود عاشقا مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی ؛ اما بزرگتر که شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمی کرد ؛ پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی مدتی گذشت دیگر عشق را آموخته بودم ؛
اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم به مدرسه عشق ورزیدم ؛ اما همه اینها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد ؛ یعنی عشق به تو
فهمیدم که عشق به تو پایدار است و دیگر عشق ها عشق های دروغین است . فهمیدم که لاینفع مال و بنون فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یفر المرء من اخیه وصاحبته وبنیه وامه وابیه و ...


  پس به عشق به تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری فهمیدم که در این مدت که فکر کرده ام عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام ؛ این تو بوده ای که عاشق من بوده ای و مرا می کشانده ای اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ؛ ولی باز مستقیم آمده.ام
حال می فهمم افتاده ام ؛ ولی باز مستقیم آمده ام . حال می فهمم که این تو بوده ای که عاشق بنده ات بوده ای و هرگاه او صید شیطان شده تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات .هستی بنده را چه که عاشق تو بشود .
( عنقا شکار کس نشود دام برگیر )
آری ، تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت مینشستی اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه دادی که بالاخره من گریزپای را به چنگ آوردی ، مــــن فکر کردم که با پای خود آمده ام وه چه خیال باطلی این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود مراکه  به چنگ آوردی به صحنه جهادم آوردی تا به دور از هرگونه هیاهو با من نرد عشق ببازی و من در کارتو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم . آخر تو بزرگ بودی و من کوچک توکریم بودی و من لئیم تو جمیل بودی و من قبیح تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از  این همه احسان تو بودم کمند عشقت را محکم تر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی و در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود و من هنوز از لذت آن شراب مستم 

 اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما این بار تو بودی که ناز میکردی و مرا سر میگرداندی ؛ پیاله ام را مراسر شکستی هر چه التماس کردم چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر میبرم ای عاشق من ! اى اله من پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی ؛ حال که به من رسیده ای جرا 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۵۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
حمد ابراهیم همت متولد، ۱۲فروردین ۱۳۳۴هستم . اول از هم ماجرای تولدم
را از زبان پدرم برای شما بازگو می کنم …
میخواستم برم کربلا زیارت امام حسین )ع(… همسرم سه ماهه حامله بود…
التماس و اصرار که منوهم ببر، مشکلی پیش نمیآید. هر جوری بود راضیم کرد. با خودم بردمش کربلا...
اما سختی سفر به شدت مریضش کرد. وقتی رسیدیم کربلا، اول بردمش دکتر…
دکتر گفت: احتمالا جنین مرده .اگر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۲۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
امام خامنه ای :شهید همت واقعا یک اسطوره است

سردار قاسم سلیمانی درباره سردار حاج محمد ابراهیم همت میگوید هر وقت شهید همت به ذهن من می آید دلم مملو از غصه میشود او فرمانده لشکر پایتخت بود اما در عملیات خیبر در هورالهویزه آنقدر رزمندگان لشگرش شهید و مجروح شدند که به گردان رسید گردان را از طلائیه به جزیره مجنون جنوبی منتقل کرد و تبدیل به دسته شد . والله تبدیل به دسته شد ... یعنی قریب به چهل ، نفر همت با دسته ماند و سرانجام خودش به صورت ناشناس شهید شد ...
... سید مرتضی آوینی در رثای حاج ابراهیم همت گفته که ، این بود سردار فاتح خیبر قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۱۷
داود احمدپور

بسمالله الرحمن الرحیم 
امام خامنه ای«
رزمنده تا زمانی که خاطراتش را ثبت نکرده، هنوز به تاریخ و آینده و
آرمانش بدهکار است. خاطره نویسان جنگ مقتل خوانان دفاع مقدس
هستند که، صحنه های جنگ را دیدند و نوشتند. اگر این دسته از
نویسندگان این کار را انجام ندهند شاید نسل های بعدی حقایق را باور
نکنند و کارهای بزرگ در زمان خود خفه شوند، چرا که ترسها، امیدها
و فداکاریها در تاریکی و گمنامی جبهه ها اتفاق افتاده که جز خدا هیچ کس از آن خبر ندارد. هیچ کس این حقایق و بهجت هایی که
رزمندگان هنگام عملیاتها داشتند را نمی بیند، مگر اینکه جهاد بزرگی
رخ دهد وآن ثبت خاطرات برای دیگران است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۰۸
داود احمدپور