بسم الله الرحمن الرحیم
مباشر (وکیل) سلطان امر کرد در شهر جار زنند و برای دربار سلطان دعوت به خدمت نمایند. دو برادر در مغازۀ کوچکی در شهر جواهر سازی میکردند که شنیدند سلطان جواهر ساز هم نیاز دارد. پس به دربار رفتند و ثبت نام نمودند. برادر بزرگ تر که پخته تر بود به اسم هیزم شکن ثبت نام کرد و برادر کوچک به نام جواهر ساز شغل خود در دربار ثبت نمود. برادر کوچک تر بر بزرگ تر خرده گرفت که چرا وقتی که تو را هنری نفیس است در شغلی ثبت نام کردی که سنگین است و برای بی هنران است؟ برادر بزرگ تر گفت: صبر کن تا علت را بدانی!
هیزم شکن هر روز صبح تا شب به جنگل میرفت و برای دربار و مطبخ آن هیزم جمع میکرد ولی برادر کوچک در حجرۀ خود در دربار سلطان از بیکاری مشغول استراحت و خوشگذرانی با کنیزکان دربار بود.