دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

 بنام خدا

وقف سلامتی امام زمان عج
اسکلت یک روایت
1  - مقدمه
- 2-موضوع اصلی
- 3-حکایت‌ها و تمثیل ها
- 4-تنظیم شایسته و ترتیب مناسب مباحث
5 -نتیجه گیری و پایان سخن
مقدمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۲۷
داود احمدپور

بنام خدا

صبحگاه شیرین..... هر روز صبح بعد نماز صبح قبل از طلوع افتاب صبحگاه برپا میشد زمان دویدن بچه ها شعارهای را میدادند که محتوای ارزشی داشتند این شعارها بگونه ای بود که نظم  نظامی بهم نمیخورد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۷
داود احمدپور

بنام خدا

چند روز قبل از عملیات فتح المبین  به دستور فرمانده تیپ کل نیروهای در سالنی در شمال غربی میدان صبحگاه دوکوهه  جمع شدند و فرمانده تیپ برای نیرو های تحت امرش سخنرانی کرد وی در رابطه با اهمیت عملیات و امید امام به ما سخن گفت در میان صحبتهایش  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
زنی پارسا وقتی که از خانه بیرون می­آمد  سه پیرمرد را با چهره های زیبا دید که جلوی در منزلش نشسته ­اند به آنها گفت: « من شما را نمی­شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن برای شما بیاورم.

آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۵۲
داود احمدپور

سردار غیرتمند  شهید مهدی کروبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۵۷
داود احمدپور

 

شهرداری که دلدار شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۲۸
داود احمدپور

شیر کوهستان و مداح اهلبیت 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۵۶
داود احمدپور

مرد سیاست بود همزمان در عرفان صاحب سبک بود

در میدان نبرد بیشتر از اخلاق استفاده میکرد تا اسلحه 

فیلسفوفی تمام زندگیش درمهاجرت بود در تحصیل و تدریس بی نظیر هم بود 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۳۱
داود احمدپور

::بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن:

بار دوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی کامل داشتم .کم کم آشنایی ما شروع شد .من خیلی جاها با مصطفی بودم ، در موسسه کنار بچه ها،در شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه . برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود . بی آنکه خود او عمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
بیمارستان و عشق قصه ی بسیار زیبایست
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند 
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۵۱
داود احمدپور