هدیه های شعبانیه(14)
بسم الله الرحمن الرحیم
زنی پارسا وقتی که از خانه بیرون میآمد سه پیرمرد را با چهره های زیبا دید که جلوی در منزلش نشسته اند به آنها گفت: « من شما را نمیشناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن برای شما بیاورم.
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.
پس گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.
زن بیرون رفت و خواست آنها را به خانه دعوت کند.. ولی آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.
زن نجیب که تعجب کرده بود پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا میتوانید انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن باز هم تعجب کرد و پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!
آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردی