سرباز حقیقی امام زمان عج
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۵۷ ب.ظ
2 روز قبل از شهادتش از خط مقدم مهران آمده بود اردوگاه که برود بهداری، میگفت: «چند روز است که سردرد شدیدی دارد». بچههای گردان، شربت آبلیمو درست کرده بودند، کمی آوردم و به ایشان تعارف کردم و گفتم: «سردردت از ضعف بدنی تو است. اگر یک لیوان از این شربت بخوری حالت خوب میشود». اول لیوان شربت را از من گرفت و بعد هم سریع آن را پس داد. گفتم: «چی شد؟ چرا نمیخوری»؟ همان طور که به چشمهایم خیره شده بود گفت: «بچههای خط مقدم تشنهاند چطور من میتوانم در این جا شربت خنک بخورم؟ نه برادر کیانی، تو هم دیواری از دیوار من کوتاهتر پیدا نکردی»؟
فقط کمی آب گرم خورد و رفت. 2 روز بعد خبر شهادتش را به ما دادند.
۹۹/۰۱/۱۹