دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۴۳ مطلب با موضوع «ضرب المثل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
🌱مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۳:۰۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🍵یک خشت هم بگذار در دیگ


🍵عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی می کرد . مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت . یک روز مادرشوهر مریض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند . عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پیش خودش فکر کرد اگر از کسی نپرسد پلویش خراب می شود و اگر از مادرشوهرش بپرسد آبرویش می رود و او را سرزنش می کند .
 
🍵پیش مادر شوهرش رفت و سعی کرد طوری سوال کند که او متوجه نشود که بلد نیست آشپزی کند .

🍵از مادرشوهر پرسید : چند پیمانه برنج بپزم که نه کم باشد ، نه زیاد ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۱ ، ۲۱:۲۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


هرگاه کسی در مقام معارضه و مبارزه بالاتر و قویتر از خود برآید از باب هشدار و تهدید به او گفته می شود : «با او درنیفت و چوب توی آستینت می کند» یا به شکل دیگر :« طرف قوی است . حریفش نیستی و چوب توی آستینت می کند .»
به طوری که در کتب تاریخی مسطور است در ازمنه و اعصار گذشته محکومان وگناهکاران را به انواع و اقسام مختلفه تنبیه ومجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرین باشد و خیال طغیان و سرکشی وتجاوز به حقوق دیگران را در سر نپرورانند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۱ ، ۰۹:۳۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در زمان امیر کبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که هر کس در مغازه اش از همه نوع جنسی می فروخت. به دستور امیر کبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس هم نوع با یکدیگر شد، مثلا پارچه فروش فقط پارچه، کوزه گر فقط کوزه و همه به همین شکل.
 پس از مدتی به امیر کبیر خبر دادند شخصی به همراه توتون و تنباکو، بند تنبان، هم می فروشد، امیر کبیر دستور داد او را حاضر کردند و از او دلیل کارش را پرسیدند، آن شخص در جواب گفت: کسی که تنباکو از من می خرد ممکن است هنگام استعمال به سرفه بیافتد و در اثر این سرفه بند تنبانش پاره شود. لذا من بند تنبان را به همراه تنباکو می فروشم.

از آن زمان هرکسی که حرف چرت و پرت و بی ربط میزند میگویند حرفای بند تنبونی میزنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا به لوله ای که آب از آن خارج می‌شود می‌گوییم "شیر"؟
در سال های نه چندان، دور در ایران؛ تنها دو شهر بیرجند و تبریز آب لوله کشی داشتند که آن صنعت را از روسیه به امانت برده بودند.
و در کلان شهری مثل تهران مردم از آب چاه که تمیز و پاک نبود استفاده می‌کردند. در شهر تهران تنها سه قنات وجود داشت که آن نیز متعلق به سه سرمایه دار تهرانی بود. یکی از این قنات ها که به سرچشمه معروف بودمتعلق به سرمایه داری بود که بچه دار نمی‌شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۱ ، ۲۳:۲۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گویند روزی مرد "کشک سابی" نزد "شیخ بهائی" رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا "اسم اعظم" را به او بیاموزد چون شنیده بود کسی اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به "تمام آرزوهایش" برسد.

"شیخ" مدتی او را سر گرداند بعد به او گفت:
اسم اعظم از "اسرار خلقت" است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می دهد و می‌گوید آن را "پخته و بفروشد" به صورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۱ ، ۱۱:۱۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

در خانه مور،شبنمی طوفانست!
✍️معنی :بلای کوچک برای فقیر بزرگ است راحت او را میشکند

📕فقیر ، در جهنم نشسته است !

✍️معنی :هر چه از دست تهی دست برود برای او جهنمی میسازد فقیر هیچ ندارد پس در جهنم است
دلیل فقر فقیر ضعف در اراده و پشتکار و برنامه است و این یعنی قبول جهنم

📕درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۰۱ ، ۱۹:۳۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

با همه بله با من هم بله؟!
#ضرب_المثل

 یکی از رجال سرشناس ایران  به فرزند ارشدش که برای اولین بار معاونت یکی از وزارتخانه ها را بر عهده گرفته بوداز باب موعظه و نصیحت گفت:« فرزندم، مردمداری در این کشور بسیار مشکل است زیرا توقعات مردم حد و حصری ندارد و غالبا با مقررات و قوانین موضوعه تطبیق نمی کند.

مرد سیاسی و اجتماعی برای آنکه جانب حزم و احتیاط را از دست ندهد لازم است با مردم به صورت کجدار و مریز رفتار کند تا هم خلافی از وی سر نزند و هم کسی را نرنجانده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۱ ، ۲۰:۳۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع کن کاسه کوزه تو

در قدیم برای قمار بازی علاوه بر خانه هائی که در آن قمار راه می انداختند مکانهای مثل خرابه ها و پشت دروازه های شهر و روی پشت بام حمامها و جاهای کم رفت و آمد سفره هائی برای این کار گشوده میشد و گرداننده قمار را کاسه کوزه دار می گفتند

کاسه کوزه سمبل این حرفه بشمار میرفت و غرض از کاسه ظرفی بود که از هر یک تومان بُرد , یک قران سهم گرداننده یا قمار خانه دار در آن انداخته میشد یعنی یک دهم مبلغ بُرد و کوزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۱ ، ۲۳:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

چغندر تا پیاز شکر خدا

💎میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))

همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.

از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۱ ، ۲۳:۳۳
داود احمدپور