دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۴۳ مطلب با موضوع «ضرب المثل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

این مثل در مورد افرادی به کار می رود که از روی هوای نفس و ندانم کاری، برای به دست آوردن یک چیز کم بها و بی ارزش دست به کاری زنند، که ضرر و زیان هنگفتی به دیگران وارد می شود.
پسری پیش مردی که دکان علاقه بندی داشت کار می کرد. این پسر که هنر نداشت و کاری بلد نبود، یک وقت به سرش می زند که زن بگیرد. هر طوری بود برایش دختری پیدا کرده و به اسم او کردند، یک روز علاقه بند دکانش را به پسر سپرده بود و خودش به خانه رفت. اتفاقاً‌ نامزد پسر به در دکان علاقه بند آمد و بعد از سلام و احوال پرسی چشمش به پارچه ها و دستمال های قشنگی که در دکان بود افتاد. از پسر خواست یکی از دستمال ها را به او بدهد. پسر گفت: « این

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

روی به‌سوی تو کنم با چه رو؟

🔹چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. 

🔸از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. 

🔹باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست‌وپایش بشکند. مستاصل شد. 

🔸صورتش را رو به بالا کرد و گفت:
ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.

🔹قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. 

🔸بعد گفت:
ای خدا راضی نمی‌شوی که زن‌وبچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.

🔹قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید، گفت:
ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم، در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.

🔸وقتی کمی پایین‌تر آمد، گفت:
بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به‌عنوان دستمزد.

🔹وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید، نگاهی به آسمان کرد و گفت:
چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.

💢 در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است...
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

#از_ریش_به_سبیل_پیوند_زدن

عبارت «از ریش به سبیل پیوند می کند » ناظر بر اعمال عبث و بیهوده ایست که نفعی بر آن مرتبط نباشد. فی المثل کسی از دامن لباسش ببرد و بر دوش وصله کند.

این گونه اعمال و اقدامات بی فایده به مثابه آن است که کوتاهی سبیل را با درازی ریش جبران نمایند، یعنی از ریش قیچی کنند و به سبیل پیوند دهند.

ریشه جالب ضرب المثل

اکنون ببینیم ریشه این ضرب المثل بسیار معقول و متداول از کجا آب می خورد.

کامران میرزا نایب السلطنه در میان فرزندان ناصر الدین شاه قاجار از در نزد پدر عزیز کرده بود. ایامی را که ناصر الدین شاه از تهران خارج می شد و به خارج از کشور عزیمت می کرد، سمت نیابت سلطنت را بر عهده می گرفت و به همین مناسبت به لقب نایب السلطنه ملقب و معروف گردید. 

کامران میرزا در حیات شاه بابا مدتها حاکم تهران بود و تعدادی نایب در اختیار داشت که مأموران اجرای دار الحکومه بوده اند. این نایب ها برای آنکه جلب توجه نایب السطنه را بکنند و زهر چشمی از مردم گرفته باشند، هر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۵۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

ستاره "سهیل" یا "پرک" دومین ستاره درخشان در آسمان شب است، که در صورت فلکی "شاه تخته" قرار دارد و سیصد و سیزده سال نوری با زمین فاصله دارد و درخشندگی آن ده هزار برابر خورشید است. 

این ستاره اولین بار توسط ستاره شناسان مصر باستان رصد شد و همچنین ایرانیان و اعراب نیز این ستاره را به خوبی میشناختند و معتقد بودند، دیدن آن موجب افزایش محصول خواهد شد.

"سهیل" در زبان عربی به معنای درخشان است، اما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۵۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

حاجی_ما_هم_شریکیم

در روزگاران گذشته طولانی ترین سفر مردم سفر حج بود. در یکی از آن روزگاران گروهی از مسافران مکه از صبح تا عصر سوار بر اسب ها و قاطرهایشان بودند و کلی خسته شده بودند. تا اینکه در نزدیکی مقصد در جایی چادر زدند و برای اینکه غذا آماده شود، هر کدام کاری انجام دادند. بالاخره غذا آماده شد و بوی خوش آن همه جا پیچید.
همین که آماده خوردن آن شدند گروهی به آن ها نزدیک شدند و گفتند: «حاجی ما هم شریکیم»! آشپزباشی گفت: «ولی این غذا کم است و هر کس چیزی برای درست کردن آن آورده است.»
آن ها هم بدون درنگ یک موش داخل دیگ انداختند و گفتند: «ما هم شریکیم چون ما هم گوشت آورده ایم.» با دیدن این صحنه حاجی ها ناراحت شدند و حالشان بد شد و گفتند: «گوشت موش حرام است و اصلا ما غذا نخواستیم.» با دیدن این وضع،آن گروه سواستفاده کردند و غذا را تا ته قابلمه خوردند و گفتند; چون خودمان باعث شدیم غذای شما حرام شود خودمان همه را می خوریم.
حاجی ها هم مجبور شدند با نان و پنیر خودشان را سیر کنند. از آن زمان به بعد این ضرب المثل را درباره کسانی که برای رسیدن به خواسته شان، بدون زحمت کشیدن و با حیله گری و فریب سعی می کنند از نتیجه کار و تلاش دیگران بهره برداری کنند، بکار می برند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۲ ، ۱۱:۱۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد پیش از رفتن به بازار آب و ‏علف خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد . یکی از آدم‌های بد کار وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا ‏بفروشد فکر شیطانی به ذهنش رسید و نقشه‌ای کشید که سر بیچاره کلاه بگذارد او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه‌اش را با آن‌ها در میان گذاشت و طبق نقشه یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند .‏
اوّلی گفت: عمو جان این بز را چند می‌فروشی؟ ملانصرالدین گفت: این حیوان گاو است و بز نیست. مرد گفت: گاو است؟ به ‏حق چیزهای نشنیده! مردم بز را به بازار می‌آورند تا به اسم گاو بفروشند. ملاّ داشت عصبانی می‌شد که مرد حیله‌گر راهش ‏را گرفت و رفت .‏
دوّمی آمد و گفت : ملاّ جان بزت را چند می‌فروشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۲ ، ۱۸:۳۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 دزدی بود که به باغ میوه‌ای رفته و مشغول دزدی بود . باغ خلوت بود و با خیال راحت از درختی بالا رفت و مشغول چیدن میوه‌ها شد . صاحب باغ از راه رسید و فریاد زد : آهای نامرد . بالای درخت چه می‌کنی؟ دزد که نمی‌دانست او صاحب باغ است گفت: نامرد خودتی، می‌بینی که مشغول کار در باغ خود هستم! صاحب باغ گفت: «حالا دیگر این جا باغ خودت هم شد؟ الان به حسابت می‌رسم».
دزد برای این که خودش را از تک و تا نیندازد چاقویی از جیب درآورد و مشغول بریدن شاخه‌ای شد که روی آن نشسته بود . و به صاحب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 


شبى مهتابی مردی صاحب قوز از خواب برخواست. گمان کرد سحر شده، بلند شد و به حمام رفت. از سر آتشدان حمام که گذشت صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نکرد و به داخل رفت.
وارد گرمخانه که شد جماعتی را دید در حال رقص و بزنم و پایکوبى. او نیز بنا کرد به آواز خواندن و رقص و شادى.
در حال رقص چشمش به پاهاى جماعت رقصنده افتاد و متوجه سم آن ها شد و پى برد که این جماعت از اجنه هستند. گرچه بسیار ترسید اما خود را به خدا سپرد و به روی آنها نیز نیاورد.
از ما بهتران نیز که در شادى و بزم بودند از رفتار قوزی خوششان آمد و قوزش را برداشتند. 

فردای آن روز رفیق قوزى خوشبخت که او نیز قوزی بر پشت داشت، از او پرسید: چه کردی که قوزت صاف شد؟
او هم ماوقع آن شب را شرح داد. 

چند شب گذشت و رفیق به حمام رفت.
گرمخانه را دید که اجنه آنجا جمع شده‌اند. گمان کرد همین که برقصد از اجنه نیز شاد شده و قوزش را برمیدارند. پس شروع به خواندن و رقصیدن کرد، جنیان که آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد و قوزى بالاى قوز این بینوا افزودند. 

آن وقت بود که فهمید چه خطا و قیاس بى موردى کرد و کارى نابجا انجام داده و گفت:
ای وای دیدی چه به روزم شد، قوزی بالای قوزم شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۲ ، ۲۱:۲۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
💠روزی مرد روستایی با پسرش از ده راه افتادند بروند شهر. مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند. مرد روستایی به پسرش گفت: نعل را بردار که به کار می خورد. پسر جواب داد: این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد. 

💠 مرد خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت. وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحرا رسیدند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۰:۰۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
هر ایرادی که مبتنی بر دلایلی غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی می گویند: اصولا ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد زیرا اصل بر ایراد است - خواه مستند و خواه غیر مستند - برای ایراد گیرنده فرقی نمی کند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، النهایه گاهی از حدود متعارف تجاوز کرده و به صورت توقع نابجا در می آید.
پس از آنکه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و قوم بنی اسرائیل را به قبول دین و آئین جدید دعوت کرد ، آنهابه عناوین مختلفه موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار می دادند و هر روز به شکلی از او معجزه و کرامت می خواستند . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۲ ، ۱۰:۲۰
داود احمدپور