دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

لسان الغیب

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۱۰:۳۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

#لسان_الغیب

"داستان خاکسپاری حافظ"

ادوارد براون شرق شناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد:

در روزی که حافظ در میگذرد، برخی از مردم کوچه و بازار (ارازل و اوباش) به فتوای مفتی شهر شیراز به خیابان میریزند و مانع دفن جسد حافظ در مصلی شهر میشوند، به این دلیل که او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود!

فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر میخیزند!

بعد از بگو مگوی و جر و بحث زیاد، یک نفر از آن میان پیشنهاد میدهد که کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند، هر چه آمد بدان عمل کنند!

کتاب شعر را به کودکی میدهند، او آن را باز میکند و این غزل نمایان میشود:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت..

همه از این شعر حیرت زده میشوند
و سرها را بزیر می افکنند!

بالاخره دفن صورت می پذیرد و از آن زمان حافظ "لسان الغیب" نامیده شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۰۹
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی